
محبوبیت ائمه بقیع نزد اهل سنت(سید حسین اسحاقی)
1 ________________________________________
بسم الله الرحمن الرحیم
________________________________________ 3 ________________________________________
محبوبيّت ائمّه بقيع :
نزد اهل سنّت
سيدحسين اسحاقي
________________________________________ 11 ________________________________________
پيشگفتار
قرآن مجيد دربارة اهلبيت( علیهم السلام ) ميفرمايد:
(إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً).(1)
بر اساس روايات متواتر كه از طريق شيعه و سنّي نقل شده است «اهل بيت» و «عترت» عنواني است كه به رسول اكرم( صلی اللّه علیه و آله وسلم )، علي( علیه السلام )، فاطمه( علیها السلام )، حسن و حسين( علیهما السلام ) اختصاص دارد.
براي نمونه در روايتي كه از امّسلمه نقل شده، آمده: رسول خدا با علي و فاطمه و حسن و حسين( علیهم السلام ) در منزل من بودند، من براي آنان غذايي از گوشت و آرد پخته بودم، همگي از آن غذا خوردند و خوابيدند و بر روي آنان كساء يا قطيفهاي كشيده شده بود، رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . احزاب: 33
________________________________________ 12 ________________________________________
«اللّهُمَّ هؤلاء أهل بيتي، أذهب عَنهُمُ الرِّجسَ وَطَهِّرهُم تَطهيراً(1)؛ بار خدايا اينان اهلبيت من هستند،زشتي و پليدي را از آنان دور ساز و ايشان را پاك و منزّه گردان».
اساساً، در جستجوي انسان كامل بودن، يك نياز فطري است.
او ميخواهد معنويت، فضيلت و تقدس را به صورت عيني ببيند و لمس كند. آگاهي و پيروي از اهلبيت( علیهم السلام ) به اين نياز پاسخ ميدهد. بودن با آنها حيات است و دوري از آنان تباهي. «خش الكناني» ميگويد:
«سَمِعتُ اَباذر يَقُولُ وَهُوَ آخذ باب الكَعبَة: اَيّهَا الناسُ مَن عَرَفَني فَاَنَا مَن عَرَفتُم وَمَن اَنكَرَني فَاَنَا اَبُوذَر سَمِعتُ رَسُولالله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) يَقُولُ: مَثَلُ أهل بَيتي كَمَثَلِ سَفينَة نُوح مَن رَكِبَها نَجي وَمَن تَخَلَّفَ عَنها غَرَق(2)؛ ابوذر غفاري را ديدم در حالي كه درب خانة كعبه را گرفته بود، با صداي بلند فرياد ميزد: اي مردم من ابوذرم و از رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) شنيدم كه ميفرمود: اهل بيت من همانند كشتي نوح است كه هر كس سوارش شد، نجات يافت و هر كس از آن رو گردانيد، غرق شد».
ابن عباس هم از قول رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) اهل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تفسير طبري، ج 5،ص22
2 . مستدرك الصحيحين، ج 2،ص343 و ج3، ص 150؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 168
________________________________________ 13 ________________________________________
بيت( علیهم السلام ) را ماية امن و امان ميشمارد و ميگويد: رسولالله فرمود:
«اَلنُّجُومُ أَمانٌ لأَهلِ الأرضِ مِنَ الغَرَق وَأهلُ بَيتي أمانٌ لأُمَّتي مِنَ الاختِلاف فَإذا خالَفَتها قَبيلَة مِنَ العَرَب اختَلَفُوا فَصادُواحِزبُ اِبليس (1)؛ همانگونه كه ستارگان اسباب امنيت اهل زمين از غرق شدن هستند اهل بيت من نيز ماية امان از اختلافند. پس هر قبيلهاي از عرب كه با اهلبيت من درافتد، دچار اختلاف شده به حزب شيطان ميپيوندد».
از امام سجاد( علیه السلام ) نقل شده كه فرمودند: حسن بن علي( علیهما السلام ) در آن شبي كه پدرش به شهادت رسيد، خطبهاي ايراد فرمود و در آن فضايل اهلبيت( علیهم السلام ) را برشمرد و فرمود: من از اهل بيتي هستم كه خداوند محبت و مودّت ايشان را بر مسلمانان واجب كرده به پيامبر دستور داده كه به مردم بگويد: من در برابر رسالتم از شما پاداشي جز محبت اهل بيتم نميخواهم و هر كس به نيكي مبادرت كند ما بر نيكياش ميافزاييم. پس چنگ زدن به نيكي همان محبت ما اهل بيت است.(2)
قرآن مجيد در آياتي نظير آية تطهير، مودّت، مباهله و ... مقام و حقوق اهل بيت( علیهم السلام ) را به مسلمانان گوشزد كرده است. در احاديث
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 149؛ صواعق المحرقه، ص140
2 . مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 172؛ صواعق المحرقه، ص136؛ تذكرة الخواص،
ص 183
________________________________________ 14 ________________________________________
متواتر و قطعي هم مانند ثقلين، سفينه، امان، نيز جايگاه والاي اهلبيت( علیهم السلام ) و وظايف مسلمانان در برابر آنها به روشني ترسيم شده است.
محدثان، مفسران، متكلمان، فقيهان و در يك كلام، انديشمندان جهان اسلام و پيشوايان مذاهب، هميشه به شيوههاي گوناگون، دلباختگي و ارادت خويش را به خاندان پاك پيامبر خاتم( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) ابراز داشتهاند.
براي نمونه، امام شافعي در فضايل اهلبيت( علیهم السلام ) ميگويد: مردم طاقت شنيدن مناقب و فضايل اهل بيت را ندارند و اگر مشاهده كنند كه يكي فضايل اهلبيت را ذكر مينمايند ميگويند او رافضي است. سپس اشعاري به اين معنا سرود:
«زماني كه در مجلسي ذكر علي و فاطمه و حسن و حسين ميشود بعضي از دشمنان براي آن كه مردم را از ذكر آل محمد منصرف كنند سخن ديگري به ميان ميآورند. يقين بدانيد كسي كه مانع ذكر اين خانواده شود سلقلق است.(1) آنها روايات بلند نقل ميكنند كه به وسيلة آن مانع ذكر علي و فرزندان او شوند و ميگويند: اي مردم از ذكر علي و فرزندان او بگذريد كه اينها از سخنان رافضيهاست. من از مردمي كه دوستي فاطمه را رفض ميدانند به خدا پناه ميبرم. درود و صلوات پروردگار بر خاندان رسول خدا و لعنت و نفرين او بر اين نوع جاهليت باد كه دوستان آل محمد را رافضي مينامند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . زن غير طبيعي.
________________________________________ 15 ________________________________________
به من هم ميگويند رافضي هستي ميگويم، هرگز! رفض نه دين من و نه اعتقاد من است وليكن بدون شك بهترين امام و بهترين هادي را دوست ميدارم و اگر دوستي وصيّ پيامبر باشد، در اين صورت من از همه رافضيترم.» (1)
امام شافعي در شعر معروف خود ميسرايد:
يَـكـفيكـُمُ مـِن عـظم الـفخـر اَنـَّكُم
من لـم يُـصَلِّ عـليكُم لا صـلاة لَهُ (2)
«همين افتخار بزرگ شما را بس كه هر كس در نمازش بر شما صلوات نفرستد، نمازش باطل است.»
ابن حجر هيثمي از پيامبر اكرم( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) نقل ميكند: اگر كسي تمام عمر بين ركن و مقام به نماز و روزه مشغول باشد اما با بغض اهل بيت محمد( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) از دنيا برود، وارد دوزخ ميشود.(3)
خطيب بغدادي از ابن عباس از رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) روايت كرده است كه فرمود:
«اگر عبادت كنندهاي هزار سال بين ركن و مقام (مقدسترين مكان روي زمين)، خدا را عبادت كند تا همانند پوستي كهنه و فرسوده شود ولي با بغض و كينة اهل بيت محمد( صلی اللّه علیه و آله وسلم )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نورالابصار، ص 139؛ ينابيع المودّة، باب 62، ص 355
2 . ديوان امام شافعي، چاپ دار ابن زيدون، ص 106 و چاپ دار احياء التراث العربي، ص 72
3 . صواعق المحرقه، ص17476
________________________________________ 16 ________________________________________
از دنيا برود، خداوند او را با صورت در آتش دوزخ سرازير ميكند.» (1)
جلالالدين سيوطي هم در تفسير الدرالمنثور ذيل آية 23 سورة شوري از ابن عباس از رسولالله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) نقل ميكند:
«هر كس ما اهلبيت را دشمن بدارد، منافق است.» (2)
نكتة پاياني اينكه، امّسلمه ميگويد: از رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) شنيدم كه فرمود:
«هر گروهي كه براي ذكر فضايل محمد و آل محمد( علیهم السلام ) جمع شوند،فرشتگاني از آسمان فرود ميآيند تا به آن گروه ملحق شوند و همسخن آنان گردند. وقتي متفرق ميشوند، فرشتگان عروج ميكنند و فرشتگان ديگري كه آنها را ملاقات ميكنند ميگويند: به راستي ما بويي از شما استشمام ميكنيم كه تا كنون بويي خوشتر از آن به مشام نرسيده است. سپس ميگويند: با ما به نزد اينها فرود آييد. فرشتگاني كه بازگشتهاند ميگويند: آنها متفرّق شدند (شوق آن اجتماع سبب ميشود كه بگويند) با ما به مكاني كه در آن بودند، فرود آييد.» (3)
در اين گفتار برآنيم تا اوصاف و فضايل ائمة بقيع( علیهم السلام ) را از ديدگاه اهل سنّت با استفاده از اندوختههاي پژوهشي حجج اسلام مرحوم داود الهامي، علي اصغر رضواني، علي باقر شيخاني، مهدي لطفي، علي اصغر قرباني، ابوالفضل هادي منش و ديگر محققان ارجمند بيان کنيم. اميد ميرود كه مورد استفادة مسافران ديار وحي و سرزمين اهل بيت( علیهم السلام ) قرار گيرد. ان شاء الله
مؤلف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ بغداد، ج 3، ص 122
2 . در المنثور، ج 6، ص 7
3 . ينابيع المودة، شيخ سليمان البلخي قندوزي، ص 246، ط اسلامبول
________________________________________ 18 ________________________________________
فصل اوّل
امام حسن مجتبي ( علیه السلام )
________________________________________ 20 ________________________________________
مشرق سخن
پاي درس انسان كامل و نيكسيرتي نشستهايم تا رسم نيك بودن را بياموزيم. امام مجتبي( علیه السلام ) نوري از آفتاب نبوي و پرتوي از خورشيد علوي است كه بر پيشاني تاريخ بشريت ميدرخشد. او در خانة وحي ديده به جهان گشود و در ساية مهر پيامبر رحمت( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) و در دامان علي( علیه السلام ) و فاطمة زهرا ( علیهم السلام ) پرورش يافت. در دوران زندگاني با بركتش كوشيد تا راه حقيقت را بر پويندگان آن بنماياند و با گفتار و رفتارش راه و رسم زندگي را به همگان بياموزد و او عابدترين و زاهدترين مردمان زمان خويش بود و همواره از خوف خدا ميلرزيد و چهرهاش به سرخي ميگراييد. كرم و سخاوتش زبانزد همگان بود او در قلّة عزّت بود اما در برابر تهيدستان فروتني مينمود، در جنگها در ركاب پدر در خطّ مقدم بر قلب دشمن حمله ميكرد و شجاعتش بر دوست و دشمن آشكار ميگشت.
امام مجتبي( علیه السلام ) سياستمداري ژرفنگر و دورانديش بود كه چون بييار و ياور گشت، سلاح صلح به دست گرفت و واقع بينانه و مدبّرانه ستيز با دشمن را ادامه داد تا دغلكاري و نقشههاي نفاق انگيز معاويه را بر همگان هويدا سازد و بردباري بود كه زخم زبانها را به جان خريد و با صبر
________________________________________ 21 ________________________________________
سرخش فتنهها را خاموش كرد. در حقيقت تفاوت موضعگيريهاي ائمه به شرايط زماني آنان بازميگردد والاّ همة امامان در فضايل محوري، حقگرايي و حقيقتخواهي يكسانند.
آنچه در پي ميآيد، ابعاد گوناگون شخصيت سياسي، اجتماعي، فرهنگي، عبادي و... امام مجتبي( علیه السلام ) است كه از متون اهل سنّت نقل شده است. بيشك در منابع شيعي فضايل گرانسنگي براي حضرت بيان شده است امّا چون هدف ذكر فضايل و مناقب حضرت امام حسن( علیه السلام ) از نگاه اهل سنت بوده به اين مقدار بسنده كرديم.
از آنچه ميآيد درمييابيم كه اين بغض اسلام بود كه در حسن( علیه السلام ) نهفت و در حسين( علیه السلام ) به فرياد نشست. اين شالودة امامت بود كه در خون جگر حسن( علیه السلام ) نطفه بست و در خون پيكر حسين( علیه السلام ) به بلوغ رسيد. هر چند امام حسن( علیه السلام ) تجسّم جهاد بود و در جنگها با يكّه تازياش حيرتها ميآفريد و رشادت را از پدر به ارث برده بود اما اينك رسالت را در ميدان امامت تنها در صلح ممكن ديد و چه بزرگوارانه و پر شكيب آن را پذيرفت اما در نهايت اين سكوت صلح در غايت بر لبة شمشير نشست. او بزرگترين قدم اصلاحي را برداشت و در هنگامهاي كه فتنه و سلاح حاكم بود، درهاي مكتب اخلاق، محبت و اصلاح را گشود و مانند مصلحي كه جز به صلاح نميانديشيد نام را به رضاي خدا فروخت. او صلح را در ابتداي راه انتخاب نكرد بلكه در انتهاي مبارزة با دشمن، پس از اينكه همسنگران را به آزمون گذاشت و با فتنهها و نيرنگها به مقابله برخاست، سرانجام وظيفه ديد كه از نيروهاي اصلاح و ارشاد كمك گيرد و خشم مقدسش را مهار كند و صلح تحميلي را چون جهادي خاموشپذيرا
________________________________________ 22 ________________________________________
باشد. بيترديد اگر معاهدة امام حسن( علیه السلام ) با معاويه نبود و محك آزمون در شكستن مفاد آن نمايان نميشد، قيام امام حسين( علیه السلام ) هم شكل نميگرفت، مردم با نظاره به دو حادثة مهم ساباط و عاشورا، بيش از پيش به زشتي و پليدي چهرة ملوّن امويان آگاه شدند و به حقيقتمداري قيام امامان دست يافتند.
________________________________________ 24 ________________________________________
تبارشناسي امام حسن مجتبي( علیه السلام )
تولّد
پيوند ازدواج علي( علیه السلام ) با فاطمه( علیها السلام ) در سال دوم هجري اندكي بعد از جنگ بدر رخ داد. بر اين اساس ديدگاه بيشتر تاريخ نويسان صحيح ميباشد كه ولادت حسن مجتبي سبط اكبر نبوي را در نيمة رمضان سال سوم هجري ثبت مينمايند.(1)
حافظ بن عساکر از اصبغ بن نباته نقل کرده که فاطمه( علیها السلام ) فرزندش حسن بن علي را در نيمة ماه رمضان سال سوم ه. ق به دنيا آورد.(2)
نامگذاري
پس از تولد حسن( علیه السلام )، فاطمه( علیها السلام ) نوزاد را در پارچة حرير بهشتي پيچيده در دامن پدر مينهد. رسولالله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) تسبيح و تهليل «سبحان الله» و «لا اله الا الله» ميگويد و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ طبري، ج 2، ص 395؛ مروج الذهب، ج 2، ص 288؛ اسدالغابه، ج 2، ص 15
2 . ترجمه امام حسن( علیه السلام ) از تاريخ دمشق، ص 10
________________________________________ 25 ________________________________________
خداي سبحان را بر اين نعمت تمجيد مينمايد. سپس در گوش راستش اذان و در گوش چپ وي اقامه قرائت مينمايد. آنگاه از علي( علیه السلام ) ميخواهد براي كودك خويش نام برگزيند. علي( علیه السلام ) اظهار ميدارد من بر رسولالله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) در اين امر پيشي نميگيرم. سپس جبرئيل فرود ميآيد، پارچهاي از حرير بهشتي كه در آن نام «حسن» نقش بسته، به حضرت هديه ميكند كه نام نوزاد را حسن بگذارد. حسن و حسين با عنوان «شبَّر و شُبَير» نام دو فرزند هارون پيامبر( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) بودهاند كه در انجيل مسيح( علیه السلام ) از آنها ياد شده است. اين دو نام تا آن زمان در ميان عرب پيشينه نداشتهاند. نخستين بار با رهنمون سروش غيبي براي فرزندان فاطمه( علیها السلام ) برگزيده ميشوند.
رسولالله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) بعد از نامگذاري، بيش از مقدار وزن موهاي سر نوزاد، «نقره» صدقه ميدهد و سر نوزاد را معطر و خوشبو ميكند. رسول الله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) زبان خويش را در كام كودك مينهد و كام نوزاد را با بركات خويش قرين ميسازد. كودك زبان رسولالله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) را ميمكد.
در روز هفتم، رسولالله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) با دست مباركش براي كودك دو گوسفند (قوچ) عقيقه ميكند و يك ران گوسفند را همراه با يك دينار به قابله (ماما) هديه مينمايد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اسدالغابه، ج 2، ص 16
________________________________________ 26 ________________________________________
نسب امام مجتبي( علیه السلام )
امام مجتبي از تبار پاكان و از سلالة انبيا است. نسب وي از پدر و مادر به تبار انبيا پيوند دارد. همان كه در زيارتها ميخوانيم: «كُنتَ نُوراً فِي الاَصلابِ الشّامِخَة وَالاَرحامِ المُطَهَّرَه».
در متون اهل سنت آمده كه معاويه در حضور اشراف گفت: بهترين نسب از لحاظ خويشاوندي از آن كيست،مالك بن عجلان در پاسخ وي به حسن مجتبي اشاره كرد و گفت:
اين شخص پدرش علي بن ابيطالب، مادرش فاطمه و دختر رسولالله( صلی اللّه علیه و آله وسلم )، عمويش جعفر طيّار، عمهاش هاني دختر ابوطالب، دائياش قاسم پسر رسولخدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم )، خالهاش زينب دختر آن حضرت، جدّش رسولالله( صلی اللّه علیه و آله وسلم )، جدّهاش خديجه ... آنگاه گفت: بنيهاشم از همه پاكتر و بخشدهترند، آيا چنين نيست معاويه؟ معاويه گفت چرا، اين چنين است.(1)
چهره و اندام
پدر و مادر امام حسن مجتبي در واقع فرشتگان و حوريان بهشتياند که به صورت انسان فروغ يافتهاند. بنابراين فرزندان آنان نيز بايد به زيباترين چهره و اندام و نيکوترين خُلق و خوي پديدار شوند و امام حسن( علیه السلام ) نيز از اين امر مستثني نبود. آمده است:
حسن از لحاظ اندام، زيباترين اندام، که همگان را شيفتة خويش مينمود بهرهمند بود. اندامي متناسب، قدي ميانه (نه چندان بلند و نه کوتاه)، استخوانهاي درشت، ميان باريک، گردني نقره فام، سيمگون، رخساري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . انساب الاشراف، بلاذري، ج 5، ص 37؛ المحاسن و المساوي، ص 83
________________________________________ 27 ________________________________________
سفيد اندکي مايل به سرخي، چشماني مشکين، گونههايي متناسب، محاسني انبوه، گيسواني پرپشت و پيشاني وسيع و چهرهاي درخشان و نوراني داشت. حسن مجتبي همانندترين فرد به رسول الله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) از جهت خَلق و خُلق بود.(1)
بخاري به سند خود از انس روايت کرده که گفته است: هيچ کس شباهتش بيشتر از حسن بن علي به رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) نبود.(2)
عقبةبن حارث همميگويد: ابوبکر نماز خواند سپس از مسجد خارج شد و امام حسن را ديد که با کودکان بازي ميکند او را گرفت و روي شانة خود قرار داد و گفت: پدرم فداي کسي که شبيه پيامبر است نه شبيه پدرش علي( علیه السلام ) و علي( علیه السلام ) هم ميخنديد.(3)
محبوب پيامبر( صلی اللّه علیه و آله وسلم )
انس و محبتي که از جانب رسول الله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) نسبت به خاندان عترت پديدار است به واسطة شايستگي خاص آنان است. اين شايستگيها در ميان سخنان رسول الله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) به راحتي قابل دريافت است، ايشان دربارة امام حسن( علیه السلام )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اسدالغابه، ج 2، ص 18؛ صحيح بخاري، ج 5، ص 32
2 . صحيح بخاري، ج 2، ص 135؛ المحاسن و المساوي، ص 57 ؛ تذکرة الخواص، ص 195
3 . مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 168؛ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 8؛ ذخائر العقبي، ص 127
________________________________________ 28 ________________________________________
ميفرمودند:
«اَللَّهُمَّاِنّي اُحِِبُّهُ فَأحِبْهُ (1)؛ بار خدايا من او را دوست ميدارم پس تو هم دوستش بدار».
گاهي ميفرمودند: خداوند به محبت آنان دستور ميدهد:
«اَللَّهُمَّ اِنّي اُحِبُّهُما فَأحَبهُما وَأحِب مَن يُحِبُّهُما (2)؛ خداوندا من آن دو (حسن و حسين) را دوست دارم پس دوست بدار آنها را و کساني که آنها را دوست ميدارند.»
در روايتي ديگر فرمود:
«مَن اَحَبَّ الحَسَنَ وَالحُسَين اَحْبَبْتُهُ وَمَن اَحْبَبْتُهُاَحَبَّهُ اللهُ وَمَن اَحَبَّهُ اللهُ اَدخَلَهُ جَنّاتَ النَّعيم وَمَن اَبغَضَهُما اَو بَغِيَ عَلَيهما اَبغَضْتُهُ وَمَن اَبغَضتُهُ اَبغَضَهُ اللهُ وَمَن اَبغَضَهُ اللهُ اَدخَلَهُ جَهَنَّم وَلَهُ عَذابٌ مُقيمٌ (3)؛ کسي که حسن و حسين را دوست بدارد، دوستش دارم و کسي را که من دوست بدارم خدا دوستش ميدارد و آن کس را که خدا دوست بدارد وارد بهشت پر نعمت خواهد کرد و کسي که آنان را دشمن بدارد و نسبت به آنان نافرماني و ستم کند، دشمنش ميدارم و کسي را که من، دشمن بدارم خداوند نيز او را دشمن ميدارد و هر کس را که خداوند دشمن بدارد وارد جهنم ميکند و براي او عذاب جاوداني خواهد بود».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اسدالغابه، ج 2، ص 19
2 . اسدالغابه، ج 2، ص 11
3 . کنزالعمال، ج 12، ص 122؛ مستدرک الصحيحين، ج 3، ص 166
________________________________________ 29 ________________________________________
همچنين در روايتي ديگر ميفرمايد:
«مَن اَحَبَّني فَليُحِب هذَينِ يَعني اَلحَسَن وَالحُسَين (1)؛ کسي که مرا دوست دارد پس بايد اين دو فرزند (حسن و حسين) را دوست داشته باشد».
اين نوع محبت نشان از عصمت و طهارت آنان و بيانگر حقمحوري آنان است. نشانة اين است که آنان هيچ گاه از حق جدا نيستند و موضعگيري آنان نيز حق است.
زبير ميگويد: رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) حسن را ميبوسيد و او را به سينة خود ميفشرد و ميبوييد. در خدمتش مردي از انصار بود که از عمل پيامبر( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) تعجب کرد و گفت: من پسري دارم که به حد بلوغ رسيده و تاکنون او را نبوسيدهام. پيامبر اکرم( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) فرمود: اين که خداوند رحمت و عاطفه را از دل تو برگرفته، من چه گناهي دارم.(2)
طبق روايات بسياري که در کتابهاي اهل سنت آمده،
رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) دو فرزند خود حسن و حسين( علیهما السلام ) را به اين دعا
تعويذ فرمود:
«اُعيذُكُما بِکَلماتِاللهِ التّامَةِ مِن کُلِّ شَيْطانٍ وَهامَّةٍ وَمِنْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . همان
2 . مستدرک الصحيحين، ج 3، ص 170
________________________________________ 30 ________________________________________
کُلِّ عَيْنٍ لامَّةٍ (1)؛ شما را پناه ميدهم به کلمات تامه و کاملة پروردگار از هر شيطان بدخواهي و از هر چشمزخمي».
و در روايت ديگري است که اين گونه فرمودند:
«اُعيذُ کُما مِنْ عَيْنِ العايِنِوَ نَفَسِ النّافِسِ (2)؛ شما را پناه ميدهم از چشمِ چشمزن و نَفَسِ نفس زن».
حضرت در تعبيري از آنان به «ريحانه» نام ميبرد و ميفرمايد:
«اَلحَسَنُ وَالحُسَينُ رَيحانَتاي مِنَ الدُّنيا (3)؛ حسن و حسين گلهاي خوشبوي من در دنيا هستند».
در خصوص امام مجتبي( علیه السلام ) نيز آمده است:
«اِنَّهُ رَيحانَتي مِنَ الدُّنيا (4)؛ حسن گل خوشبوي من در دنياست».
رسول الله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) براي امام حسن( علیه السلام ) جايگاهي بس رفيع قائل
است و ميفرمايد:
«لَو کانَ العَقلُ رَجُلاً لَکانَ الحَسَن (5)؛ اگر عقل و تدبير ميتوانست به صورت يک انسان متمثّل شود همانند فرزندم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مشکل الآثار، الطحاوي، ج 4، ص 72، ط حيدرآباد الدکن
2 . الفلک الدائر، المدائني البغدادي، ص 47، ط بمبئي
3 . اسدالغابه، ج 2، ص 19
4 . همان، ص 15
5 . فرائد السمطين، ج 2، ص 68
________________________________________ 31 ________________________________________
حسن ميشد».
ابوهريره ميگويد: هر وقت حسن( علیه السلام ) راميبينم دو چشمم پر از اشک ميشود، براي اين که رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) روزي از خانه بيرون آمد و مرا در مسجد ديد دستم را گرفت و با هم به بازار بنيقينقاع آمديم، من همچنان در خدمتش بودم تا اينکه به مسجد بازگشتيم. آنگاه حسن( علیه السلام ) با شتاب آمد و خود را در دامن پيامبر انداخت، دستش را در محاسن پيامبر( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) فرو برد و پيامبر( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) هم دهان وي را بوسيد و فرمود:
«خدايا من حسن را دوست ميدارم تو هم او را و کسي که او را دوست ميدارد، دوست بدار.» (1)
ابوهريره در واقعهاي ديگر ميگويد: در يکي از کوچههاي مدينه به اتفاق پيامبر گرامي( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) ميرفتم، ناگهان برگشت و سه بار فرمود: طفل خردسال (من) کجاست؟حسن بن علي را بخوانيد. حسن بن علي( علیه السلام ) برخاست و پيش آمد و در گردنش، گردنبندي بود. پيامبر خد( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) با ديدنش فرمود:
«بارالها! به حقيقت، من او را دوست دارم. پس دوست بدار هر کس که او را دوست دارد.» (2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . حلية الاولياء، ج 20، ص 35
2 . صحيح بخاري، ج 7، ص 292
________________________________________ 32 ________________________________________
به واسطة همين برخوردها و محبت زايدالوصف رسول الله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) به امام حسن مجتبي( علیه السلام ) است که ابوهريره ميگويد: نزد من کسي محبوبتر از حسن ابن علي نبود بعد از آنکه رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) فرمود:
«بار خدايا من حسن را دوست دارم تو هم او را دوست دار و دوست دار کسي را که او را دوست ميدارد.» (1)
عايشه هم از نحوة برخورد رسول الله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) با امام حسن( علیه السلام ) به گونهاي ديگر ياد ميکند که: پيامبر اکرم( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) حسن( علیه السلام ) را ميگرفت و به سينهاش ميچسباند سپس ميفرمود:
«خدايا اين پسر من است و من او را دوست ميدارم و تو هم او را و کساني که او را دوست ميدارند، دوست بدار.» (2)
جابر بن عبدالله انصاري هم ميگويد رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) فرمود:
«مَن سَرَّهُ اَن يَنظُرَ اِلي سَيِّدِ شَبابِ اَهلِ الجَنَّةِ فَليَنظُر اِلَي الحَسَنِ ابنِ عَلي (3)؛ هر کس دوست دارد تا به آقاي جوانان اهل بهشت نظر کند، بايد به حسن بن علي نظر نمايد.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مسند، احمد بن حنبل، ج 2، ص 231؛ مستدرک الصحيحين، ج 3، ص 169؛ تذکرة الخواص، ص 196
2 . کنزالعمال، ج 7، ص 105؛ مجمع الزوائد، هيثمي، ج 9، ص 176
3 . البداية و النهاية، ج 8، ص 35
________________________________________ 33 ________________________________________
دوران جواني و نوجواني
اين دوران حضرت با دوران خانهنشيني اميرالمؤمنين همراه بود. امام مجتبي( علیه السلام ) در اين سالها کاملاً در خدمت پدر بود و به آموزش قرآن و معارف ديني و کمک به پدر در کارهاي کشاورزي مشغول بود و هرگاه از طرف علي( علیه السلام ) مأموريتي مييافت آن را به بهترين شکل انجام ميداد. براي نمونه مأموريت يافت تا براي اداي احترام به بزرگ مبارز اسلام و مسلمان پيشکسوت، حضرت اباذر، او را تا محل تبعيدش ـ ربذه ـ همراهي کند.(1)
همچنين گاهي از سوي پدر مأموريت مييافت تا در جنگهايي که در اين دوران واقع ميشد، حضور يابد.(2)
امام حسن مجتبي( علیه السلام ) در سنين نوجواني احاطة خاصي به علوم قرآني داشت. محمد بن طلحة شافعي مينويسد مردي گفت: وارد مسجد مدينه شدم فردي را ديدم که از رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) حديث نقل ميکرد و مردم همگِرد او را گرفتهاند، من به آن مرد گفتم: به من خبر ده از معناي «شاهد» و «مشهود».(3)
آن مرد گفت: شاهد روز جمعه است و مشهود روز عرفه.
از او گذشتم و به مردِ ديگري رسيدم که او نيز از رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الکامل في التاريخ، ج 3، صص 116 ـ 112
2 . همان، صص 110 ـ 108
3 . يعني تفسير آيه 3 سورة بروج: (وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ وَشاهِدٍ وَمَشْهُودٍ}
________________________________________ 34 ________________________________________
حديث ميگفت. من معناي شاهد و مشهود را از او پرسيدم، و او گفت: شاهد روز جمعه است و مشهود روز عيد قربان.
از آن دو گذشتم و به نوجواني رسيدم که «گِردي» صورتش همچون «گِردي» اشرفيِ طلا بود. او نيز از رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) حديث نقل ميکرد، بدو گفتم: از شاهد و مشهود به من خبر بده.
آن نوجوان گفت: آري، امّا شاهد محمد( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) است و اما مشهود روز قيامت است.
مگر نشنيدهاي که خداي تعالي دربارة رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) ميفرمايد:
{إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً}.(1)
و دربارةقيامت ميفرمايد:
{ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ}.(2)
در اين وقت من از برخي پرسيدم: مرد اول که بود؟ گفتند: ابن عباس و از مرد دوم پرسيدم؟گفتند او پسر عمر بود و نوجوان سوم را پرسيدم کيست گفتند: حسن بن علي بن ابيطالب( علیهم السلام ) و دنبالش گويد:
«فَکانَقَوْلُ الحَسَنِ اَحْسَنِ (3)؛ و گفتار حسن( علیه السلام ) بهتر و نيكوتر بود».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . احزاب: 45 و فتح: 8
2 . هود: 103
3 . مطالب السؤول، ص 65
35 ________________________________________
همسران و فرزندان
آنچه که از منابع معتبر برميآيد همسران حضرت عبارتند از: «خوله» که دو فرزند پسر آورد يکي به نام «محمد الاکبر» و ديگري «حسن». نام همسر ديگر حضرت، «ام کلثوم» دختر فضل بن عباس که چهار فرزند به نامهاي «محمدالاصغر»، «جعفر»، «حمزه» و «فاطمه» را به دنيا آورد.
از «عقبه» معروف به «ام بشير» هم سه فرزند به نامهاي «زيد»، «ام الحسن»، «ام الخير» نصيب حضرت شد. نام همسر ديگر «جعده» دختر «اشعث بن قيس کندي» ميباشد که از او نيز دو پسر به نامهاي «اسماعيل» و «يعقوب» داشت. از همسر ديگري به نام «زينب» حضرت يک پسر داشتند که نامش «عبدالله الاصغر» بود و از «ام الحق» هم فرزندي به نام «طلحه» داشت و امّا از کنيزي به نام «قيله» سه پسر به نامهاي «قاسم»، «عبدالله» و «ابوبکر» داشتند که هر سه در کربلا شهيد شدند.
از کنيز ديگر به نام «ظمياء» سه فرزند به نامهاي «حسين»، «عبدالرحمن» و «امسلمه» خداوند به وي عطا کرد. همچنين از کنيزي ديگر، پسري به نام «عمر» متولد شد و از کنيزي به نام «صافيه» هم يک دختر به نام «ام عبدالرحمن» يا «ام عبدالله»، كه همين بانوي مکرمه مادر امام باقر( علیه السلام ) ميباشد.
بر اين اساس فرزندان حضرت شانزده پسر و پنج دختر از شش همسر و چهار کنيز ميباشند. گرچه بعضي از منابع1 تعداد همسران را بيش از اين دانستهاند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . انساب الاشراف، ج 3، ص 301
________________________________________ 36 ________________________________________
جاي تعجب است که برخي نويسندگان مغرض حتي تعداد همسران حضرت را به سيصد هم رسانده و معتقدند حضرت همسرانش را طلاق ميدادهاست! برخي اين نسبتها مانند هفتاد همسر از منقولات «ابوالحسن علي بن عبدالله مدايني» است که حتي برخي محققان اهل سنت نيز به نقلهاي وي اعتنا نميکنند.
اين نقلها را منابع معتبر تأييد نميکنند زيرا اين نسبتها با شأن و منزلت حضرت ناسازگار است و نشان از افراط در خواهشهاي نفساني دارد. افزون بر اينکه طلاق از تنفرآميزترين حلالهاي خداست.
بنابراين چگونه امام ميتوانستند به چنين رفتاري گرايش داشته باشند. بايد دانست همانطور که مسعودي مينويسد اين نسبتها از جعليات و شايعات خلفاي عباسي است تا چهره و جايگاه بلند اهل بيت( علیهم السلام ) را خدشهدار سازند. موج اين اتهامات ناروا از دورة خلافت منصور دوانيقي آغاز شد. او در سخنراني خود، خطاب به مردم خراسان، با بيشرمي تمام بيان کرد که اميرالمؤمنين علي( علیه السلام ) با انگيزة قدرتطلبي و زيادهخواهي دست به جنگهاي مختلف ميزد و تا اندازهاي افراط کرد که يارانش او را کشتند! تا اين که پسرش حسن روي کار آمد، او نيز پس از صلح با معاويه و بازگشت به مدينه آن قدر ازدواج کرد و طلاق داد که در بستر خود از دنيا رفت.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مروج الذهب، ج 3، صص 309 ـ 312
________________________________________ 37 ________________________________________
امام حسن( علیه السلام ) از نگاه صحابه و ديگران
محمد بن حنفيه، پس از شهادت امام حسن مجتبي( علیه السلام ) بر مزار ايشان حاضر ميشد و با اندوه ميگفت: خداي تو را رحمت کند، اي ابامحمد، همانگونه که زندگانيات سبب سربلندي و افتخار ما بود، شهادتت نيز به همان اندازه سنگين و کمرشکن بود. چه روح بزرگواري داشتي و چه پر برکت بود آن بدن که کفن او را در بر گرفت. آري! چگونه چنين نباشد که تو فرزند هدايت بودي و هم پيمان پرهيزکاري. در دامن اسلام پرورش يافته بودي و از سينة ايمان شير نوشيده بودي، تو آن همه پيشينة درخشان و مراتب بزرگ را به نام خود رقم زدي.(1)
سيوطي هم در تاريخ خود مينويسد: «حسن بن علي» داراي امتيازات اخلاقي و فضايل انساني فراوان بود، او شخصيتي بزرگوار، بردبار، باوقار، متين، سخي، بخشنده و مورد ستايش مردم بود.(2)
انس بن مالک ميگويد: حسن بن علي شبيهترين مردم از نظر صورت به رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) بود.(3)
ابوهريره هم ميگويد: کسي نزد من محبوبتر از حسن بن علي نبود بعد از اينکه رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) در حق او فرمود:
«اَللّهُمَّ اِنّي اُحِبُّهُ فَاَحِبهُ وَاَحِبمَن يُحِبُّه (4)؛ خدايا من او را دوست دارم پس تو نيز او را و هر کس که او را دوست دارد، دوست بدار».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مروج الذهب، ج 2، ص 3؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 200
2 . تاريخ الخلفا، ص 189
3 . ترجمه امام حسن( علیه السلام ) از تاريخ دمشق، ص 5
4 . صحيح بخاري، ج 5، ص 23
________________________________________ 38 ________________________________________
جويره هم از صبر امام حسن( علیه السلام ) سخن زيبايي دارد. وي ميگويد: هنگامي که حسن( علیه السلام ) از دنيا رحلت نمود مروان بر جنازة او گريست، حسين( علیه السلام ) به او فرمود: آيا بر او ميگريي در حالي که چه غصههايي را به او خوراندي! او گفت: من اين کارها را با کسي ميکردم که از اين بردبارتر بود (در آن هنگام با دستش به کوه اشاره کرد).(1)
سخن ديگر را در اين رابطه از سعيد بن ابي سعيد مقبري ميآوريم که گفت: ما باابوهريره بوديم، حسن بن علي بن ابي طالب بر ما وارد شد و سلام کرد ما جواب سلام او را داديم ولي ابوهريره از آمدن حضرت اطلاع پيدا نکرد. ما گفتيم: اي ابوهريره! اين حسن بن علي است که بر ما سلام نمود. ابوهريره خدمت او رسيده و عرض کرد: و عليک السّلام يا سيدي.
آنگاه گفت: از رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) شنيدم که ميفرمود: او سيّد و آقا است.(2)
ابن حجر هيثمي هم ميگويد: حسن( علیه السلام ) آقايي کريم، بردبار، زاهد، داراي سکينه و وقار و حشمت، اهل جود و مورد مدح و ستايش بود.3
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . البدايةوالنهاية، ج 8، ص 38؛ صواعق المحرقه، ص 138
2 . مستدرک الصحيحين، ج 3، ص ص 169
3 . صواعق المحرقه، ص 82
________________________________________ 40 ________________________________________
شخصيتشناسي امام حسن( علیه السلام )
سيد جوانان اهل بهشت
دربارة آن حضرت و برادرش حسين( علیه السلام ) که آن دو سيّد جوانان اهل بهشت هستند زياده از سيصد روايت فقط در کتابهاي اهل سنت با تعبيرات مختلف و مضمون واحد از صحابةرسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم )، مانند ابوسعيد خِدري، حُذَيفه، ابوبکر، عمر بن خطاب، ابوهريره، عبدالله بن مسعود، جابر بن عبدالله، بَراء بن عازِب، ابن عباس و عايشه و ديگران روايت شده است.(1)
براي نمونه:
«اَلْحَسَنُ وَالْحُسَين سَيّدِا شبابِاَهْلِ الجَنّه.» (2)
در برخي ديگر از روايات آمده که رسول الله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) فرمود: جبرئيل بر من نازل شد و اين مژده را به من داد:
«اَتاني جَبْرئيلُ فَبَشَّّرَني اَنّحَسَناً و حُسَيْناً سَيِّدا شَبابِاَهْلِ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . احقاق الحق، ج 10، ص 544 - 595
2 . مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 3؛ صحيح ترمذي، ج 13، ص 191؛ خصائص، نسائي، ص 36
________________________________________ 41 ________________________________________
الجَنَّةِ وَاَبُوهُما خَيرٌ مِنْهُما (1)؛ جبرئيل نزد من آمد و مرا مژده داد که حسن و حسين آقاي جوانان اهل بهشت هستند وپدرشان بهتر از آنهاست».
و در حديثي ديگر ميفرمايد:
«مَنْ سَرَّهُ أن يَنْظُرَ اِليَ سَيِّدِ شَبابِ اَهْلِ الجَنَّةِ فَلْيَنْظُرْ اِلَيَ الحَسَنِ (2)؛ هر که شاد و مسرور ميشود كه آقاي جوانان اهل بهشت را بنگرد به حسن نگاه کند».
چنان که در روايتي ديگر دارد:
«لا تَسُبُّوا الْحَسَنَ وَالحُسَينَ فَاِنَّهُما سَيّدا شبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ مِن الاَوَّلينَ وَالآخِرينَ (3)؛ حسن و حسين را دشنام ندهيد که آن دو آقايان جوانان اهل بهشت هستند از اولين و آخرين».
اهل سنت و ديگران از ابوبکر روايت کردهاند که گويد: شنيدم از رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) در حالي که برفراز منبر بود و امام حسن( علیه السلام ) در کنار او نشسته بود که گاه به مردم نگاه ميکرد و گاه به فرزندش حسن( علیه السلام ) و سپس ميفرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تهذيب الکمال، الکلبي المزي، ج 6، ص 229
2 . المرتضي سيرةسيدنا ابي الحسن علي بن ابيطالب( علیه السلام )، الندوي، ص 197، ط دارالقلم دمشق
3 . مفتاح النجا، علامه بدخشي، ص 112
________________________________________ 42 ________________________________________
«اِنّ ابني هَذا سَيِّدٌ وَلَعَلَّ اللهُ اَنْ يُصْلِحَبِهِ ما بَيْنَ فِئَتَيْنِ عَظيمَتَين (1)؛ اين پسرم «سيد و آق» است و اميد است خداوند به وسيلةاو ميان دو گروه بزرگ را اصلاح کند».
ابن اثير جَزَري به دنبال ذکر اين حديث ميگويد:
«وَ اَيُّ شَرَفٍ اَعْظَمُ مِنْ شَرَفِ مَنْ سَمّاهُ رَسُولُ اللهِ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) سَيِّداً (2)؛ چه شرفي بالاتر از شرافت کسي که رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) او را سيّد و آقا بنامد».
هيثمي هم ميگويد: فاطمه3 حسن و حسين را در هنگام بيماري رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) ـ همان بيماري که منجر به رحلت آن بزرگوار گرديد ـ نزد حضرتآورد و عرض کرد:
«هَذانِابْناکَ فَوَرِّثْهُما شَيئاً ؛ اين دو، پسران تو هستند، به آنها چيزي به ارث عطا فرم».
رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) فرمود:
«اَمَّا الْحَسَنُ فَلَهُ ثَباتي و سَوْدَدي وَاَمَّا الحُسَيْنُ فَاِنَّلَهُ حَزامتي وَجُودي (3)؛ اما به حسن ثبات و سيادت خود را بخشيدم و اما به حسين دورانديشي و جُود و بخشش دادم».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الاصابه، ج 1، ص 329؛ مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 44
2 . اسدالغابه، ج 2، ص 13
3 . مجمع الزوايد، ج 9، ص 185
________________________________________ 43 ________________________________________
بندگي و ارتباط با خدا
امام مجتبي( علیه السلام ) انس فوق العادهاي به قرآن و تلاوت کتاب پروردگار داشت و رسم آن حضرت بودکه چون به بستر خواب ميرفت، سورة مبارکة کهف را تلاوت ميکرد و چون آيات بهشت و جهنم را تلاوت ميکرد، يا ميشنيد به شدّت مضطرب ميگشت و از خدا طلب بهشت مينمود و از دوزخ به خدا پناه ميبرد و در هنگام تلاوت قرآن به اين آيه که ميرسيد{يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا} ميفرمود: «لَبِيکَاَللَّهُمَّ لَبِيْک» و از خود بياختيار ميشد.
زمخشري در کتاب «ربيع الابرار» روايت کرده که حسن بن علي چنان بود که چون از وضوي نماز فارغ ميشد رنگش تغيير ميکرد و ميفرمود:
«حقٌ عَليَ من اَرادَ اَنْ يَدْخُلَعَليَ ذي العَرْشِ اَنْ يَتَغَيَّرَ لَوْنُهُ (1)؛ شايسته است کسي که ميخواهد با خداوند روبرو شود، رنگ و رويش تغيير کند».
در هنگام مرگ، حضرت گريه ميکردند، امام حسين( علیه السلام ) پرسيدند براي چه ميگرييد، امام( علیه السلام ) در پاسخ فرمودند:
«يا اَخي ما جَزَعي اِلاّ انّي اَدْخُل في اَمْرٍ لَمْ اَدْخُل في مِثْلِه وَاَريَ خَلْقاً مِنْ خَلْقِ اللهِ لَمْ اَرَمِثْلَهُمْ قَطُّ (2)؛ برادر جان بيتابي من نيست جز براي آن که در چيزي درآيم که همانندش را نديده و داخل نشدهام و خلقي از خلقهاي خدا را ميبينم که همانندشان را نديدهام».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ربيع الابرار، زمخشري، ص 193
2 . وسيله المآل، الحضرمي، ص 175
________________________________________ 44 ________________________________________
علم و دانش
ابونعيم اصفهاني از حارث همداني روايتي آورده که حضرت اميرالمؤمنين( علیه السلام ) دربارة مروّت، سؤالهاي زيادي از فرزندش حسن بن علي( علیه السلام ) نمود و آن بزرگوار به تفصيل پاسخ داده است.(1)
امام( علیه السلام ) از نوجواني آثار نبوغ و دانش در وجودش ميدرخشيد. قاضي نعمان به سند خود از عبادة بن صامت نقل ميکند که: مرد بيابانگردي نزد ابوبکر آمد و به او گفت: من در حال احرام چند تخم از تخمهاي شترمرغ را پخته و خوردهام. اکنون بگو تکليف من چيست و چه چيزي بر من واجب است؟
ابوبکر نتوانست پاسخ او را بدهد و به او گفت: قضاوت در مسألة تو بر من مشکل است و او را به سوي عمر راهنمايي کرد، عمر نيز او را به عبدالرحمن معرفي کرد و او نيز در پاسخ مرد عرب درماند و چون همگي درمانده شدند آن مرد را به نزد اميرالمؤمنين راهنمايي کردند. شخص مزبور چون به نزد اميرالمؤمنين آمد حضرت به حسنين اشاره کرده فرمود:
«أيّ الغُلامَينِ شِئتَ؛ از اين دو پسر، از هر کدام خواستي سؤال کن.
حسن( علیه السلام ) فرمود:
«يا اَعرابي! ألَکَ اِبِلٌ؛ اي مرد عرب! آيا شتر داري؟»
گفت: آري.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . حلية الاولياء، ج 6، ص 35
________________________________________ 45 ________________________________________
فرمود: به عدد تخمهايي که خوردهاي شترهاي ماده را با شترهاي نر جفتگيري کن و هر عدد بچه شتري که متولد شد به خانة خدا که در آن حج بجاي آوردي، هديه کن.
اميرالمؤمنين( علیه السلام ) فرمود:
پسر جان! شتران گاهي بچه مياندازند و گاهي هم بچة مرده به دنيا ميآورند.
حسن( علیه السلام ) فرمود: پدر جان اگر شتران گاهي بچه مياندازند و يا بچة مرده به دنيا ميآورند، تخم هم نيز گاهي فاسد و بيخاصيت ميشود.
در اين وقت حاضران صدايي شنيدند که ميگفت:
«اَيُّهَا النّاس اِنّ الَّذي فَهَّمَ هذَا الغُلامَ هُوَ الَّذي فَهَمَّهُ سُلَيمانَ بن داود (1)؛ اي مردم کسي که به اين پسر فهمانيد همان کسي بود که به سليمان فهمانيد».
ابن عباس ميگويد: گاو مادهاي از کنار حسن بن علي( علیه السلام ) گذشت، حسن( علیه السلام ) فرمود:
«هذِهِ حُبلي بِعِجلَةٍ اُنثيَ لَها غُرَّة في جَبهَتها و رَأسُ ذَنبِها أَبيَض؛ اين گاو، گوساله مادهاي در شکم دارد، پيشاني سفيد، که سر دمش نيز سفيد ميباشد».
به همراه قصاب به راه افتاديم تا گاو را کشت. گوساله را به همان ترتيب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ذخاير العقبي، ص 82؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 342؛ تاريخ دمشق، ج 3، ص 42
________________________________________ 46 ________________________________________
يافتيم که حسن( علیه السلام ) توصيف کرده بود.
پس به او عرضه داشتيم: مگر خداوند نميفرمايد:
{وَ يَعْلَمُ ما فِي الأَْرْحامِ} (1)؛ «و آنچه را كه در رحمهاي مادران است ميداند».
پس چگونه آن را دانستي؟ فرمود:
«اِنّا نَعلَمُ المَخزُونَ المَکتُومَ الَّذي لَم يَطَّلِع عَلَيهِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبيٌّ مُرسَلٌ غَير مُحَمَّد وَذُرّيتَهِ (2)؛ ما مخزون مکتوم را که نه ملک مقرب از آن مطلع است و نه پيامبر مرسل، جز محمد و ذرية پاکيزهاش، ميدانيم».
سخنوري
يکي از ويژگيهاي برجستة امام، سخنوري ايشان بود. امام از کودکي اين ويژگي نيکو را دارا بودند و به زيبايي سخن ميگفت: «در نخستين روزهاي پس از رحلت پيامبر( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) بود. امام حسن( علیه السلام ) به مسجد آمد و ديد ابوبکر بالاي منبر پيامبر( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) نشسته است و سخنراني ميکند. امام حسن( علیه السلام ) با همان لحن کودکانهاش، جملهاي کوتاه و پرمعنا گفت که همگان را به شگفتي واداشت. او با صدايي رسا فرمود: پايين بيا! از منبر پدرم پايين بيا و بالاي منبر پدر خودت برو!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . لقمان: 34
2 . ذخاير العقبي، ص 82؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 342؛ تاريخ دمشق، ج 3، ص 42
________________________________________ 47 ________________________________________
ابوبکر غافلگير شد و با شرمساري پاسخ گفت: راست ميگويي، به خدا که اين منبر پدر توست نه منبر پدر من.(1)
معاويه با اينکه دشمن واقعي حضرت بود و سعي در پردهپوشي فضايل آن حضرت داشت با اين وجود دربارة سخنوري امام حسن( علیه السلام ) ميگفت: حسن تنها کسي است که وقتي سخن ميگفت، آرزو ميکردم که گفتارش را ادامه دهد. من دربارة هيچ کسي چنين احساسي نداشتهام و هرگز كلمة تندي از او نشنيدم.(2)
در همين راستا، روزي به معاويه گفتند: حسن بن علي را وادار کن تا با مردم سخن بگويد و کاستيهاي او بر مردم آشکار شود. معاويه رو به امام( علیه السلام ) کرد و گفت: به منبر برو و ما را موعظه کن و حضرت بالاي منبر رفت و پس از سپاس و ستايش خداوند، فرمود:
اي مردم! هر که مرا ميشناسد و هر که نميشناسد بداند من حسن فرزند علي بن ابي طالب و فرزند فاطمه دختر رسول خدا هستم. من زادة بهترين آفريدة خدايم. منم فرزند رسول خدا، آن که دارندة همة نيکيها و معجزات و راهنماييها بود. من فرزند اميرمؤمنانم. من آنم که حقم را گرفتند. من و برادرم حسين مهتر جوانان بهشتيم. من فرزند رکن و مقامم، من پور مکه و منايم، من پسر مشعر و عرفاتم.
سخن شيواي حضرت هم چنان ادامه داشت تا آن جا که معاويه ترسيد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صواعق المحرقه، ص 105
2 . تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 158
________________________________________ 48 ________________________________________
كلام او در دل مردم بنشيند. از همين رو، سخن او را قطع کرد و سبک سرانه پرسيد:
ابا محمد (اين سخن را فرو گذار) در توصيف رطب سخن بگو؟
امام با بزرگواري تمام فرمود:
باد آن را ميروياند، گرما ميرساند و سرما خوش طعمش ميکند.
و دوباره سخن آغازين خود را ادامه داد:
من فرزند کسي هستم که دعايش مستجاب بود. من فرزند شفاعتکنندة مطاع هستم و...
معاويه سخت به تکاپو افتاد و اين بار با تندي و عصبانيت سخن زيباي امام را قطع کرد.(1)
شجاعت
شجاعت، ميراث ماندگار علي( علیه السلام ) و امام مجتبي( علیه السلام ) ميراثدار آن بزرگوار بود. علي( علیه السلام ) در تقويت اين روحيه در کودکانش به طور مستقيم دخالت ميکرد.
شمشيرزني و مهارتهاي نظامي را از کودکي به آنان آموخت و پشتيباني از حق و حقيقت را به آنان آموزش داد. اين روحية سلحشوري به غايت در فرزندان علي( علیه السلام ) مشهود بود و دوست و دشمن بر آن معترف بودند. دشمنترين دشمنان امام حسن( علیه السلام ) يعني معاويه دربارة دلاوريهايش ميگفت:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 353
________________________________________ 49 ________________________________________
او فرزند کسي است که هر کجا ميرفت، مرگ نيز همواره به دنبالش بود. (كنايه از اين که شجاع بود و از مرگ نميهراسيد.)(1)
امام حسن( علیه السلام ) فردي شجاع و با شهامت بود و ترس و بيمي به خود راه نميداد. در رکاب پدر در خط مقدم ميجنگيد، از همگان پيشي ميگرفت و بر قلب سپاه دشمن ميزد. ابن ابي الحديد مينويسد: آمادگي او براي جانبازي در راه حق به قدري بود که اميرمؤمنان در جنگ صفين از ياران خود خواست که او و برادرش حسين بن علي( علیه السلام ) را از ادامة جنگ با دشمن باز دارند تا نسل پيامبر( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) با کشته شدن اين دو شخصيت از بين نرود.(2)
امام( علیه السلام ) از هنگام برومندي، حتي در زمان خلفا که بسياري از نبردها با اذن امام علي( علیه السلام ) صورت ميگرفت، همواره در جبهة نبرد شرکت ميجست و يکي از فرماندهان سپاه اسلام به شمار ميرفت.(3)
با اين وصف، معاويه براي تثبيت موقعيت خود و براي آنکه وانمود کند که امام مجتبي( علیه السلام ) مطيع و پيرو اوست. به آن حضرت که راه مدينه را در پيش گرفته بود، پيام فرستاد که شورش حوثره را سرکوب سازد و سپس به سفر خود ادامه دهد!
امام( علیه السلام ) با شجاعت تمام در پاسخ او نوشت: من براي حفظ جان مسلمانان دست از سر تو برداشتم و اين باعث نميشود که از جانب تو با ديگران بجنگم. اگر قرار به جنگ باشد، پيش از هر کس بايد با تو بجنگم، چه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 4، ص 73
2 . همان، ج 11، ص 25
3 . تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 128؛ تاريخ طبري، ج 14، ص 18
________________________________________ 50 ________________________________________
مبارزه با تو از جنگ با خوارج لازمتر است.(1)
حضرت در تجهيز نيروها براي جنگ با دشمنان پدر بزرگوارش نيز نقش فعالي داشت. پيش از شروع جنگ جمل، به دستور پدر، همراه عمارياسر و تني چند از ياران اميرمؤمنان( علیه السلام ) وارد کوفه شد و مردم کوفه را جهت شرکت در اين جهاد دعوت کرد.(2)
او وقتي وارد کوفه شد، هنوز «ابوموسي اشعري» يکي از مهرههاي حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانة اميرمؤمنان( علیه السلام ) مخالفت نموده و از جنبش مسلمانان در جهت پشتيباني از مبارزة آن حضرت با پيمانشکنان جلوگيري ميکرد، با اين حال حسن بن علي( علیه السلام ) توانست به رغم کارشکنيهاي ابوموسي و همدستانش متجاوز از نه هزار نفر را از شهر کوفه به ميدان جنگ گسيل دارد.(3)
در تاريخ نمونههاي فراواني از رشادت امام حسن مجتبي( علیه السلام ) وجود دارد. در سال 26 هجري در زمان عثمان که افريقا به دست سپاه اسلام فتح شد از جمله فرماندهان سپاه، حسن و حسين( علیهما السلام ) بودند، عبدالله بن ابيالسرح فرماندة سپاه از عثمان ياري طلبيد و عثمان حسن و حسين( علیهما السلام ) و عبدالله بن زبير و عبدالله بن جعفر را به همراه سپاه اعزام نمود.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 5، ص 98؛ الکامل في التاريخ، ج 3، ص 409
2 . تاريخ يعقوبي، ابن واضح، ج 2، ص 170؛ الامامة و السياسة، ج 1، ص 67
3 . الاخبار الطوال، صص 144 ـ 145
4 . تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 128
________________________________________ 51 ________________________________________
و نيز در فتح طبرستان در سال 30 هجري که فرماندهي سپاه به عهدة سعد بن عاص بود، حسن و حسين( علیهما السلام ) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمرو عاص از جمله فرماندهان سپاه اسلام بودند.(1)
امام( علیه السلام ) نيز بعضاً ديگران را به شجاعت خود توجّه ميدادند، چنانچه در پاسخ به سليمان بن صُرد خُزاعي دربارة صلح تحميلي با معاويه فرمودند:
«وَلَوْکُنْتُ بِالْحَزْمِ في اَمْرِ الدُّنْيا و لِلدُّنيا اعْمَلُ و اَنْصِب ما کان مُعاويَةُ بِأَبأَسَ مني بَأساً وَاَشَدُّ شکميةً و لکان رَأيي غَيْرَما رَأَيْتُمْ وَلَکِنّي اُشْهِِدُ بِاللهِ وَايّاکُمْ اَنّي لَمْ اُرِد بِما رأيْتُمْاِلاّ حِقْن دِمائِکُمْ (2)؛ اگر من به دنيا ميانديشيدم و براي امور دنيوي کار ميکردم نه معاويه از من دليرتر بود و نه رامناشدنيتر و من در برابر او موضعديگري ميداشتم ليکن خدا شاهد است من خواستم خون شما را حفظ کنم».
سيرة سياسي امام حسن( علیه السلام )
از مدائني نقل شده که چون علي( علیه السلام ) از دنيا رفت عبدالله بن عبّاس به نزد مردم کوفه آمد و گفت: مردم اميرالمؤمنين( علیه السلام ) از دنيا رفت، ولي جانشيني براي خود گذارده که اگر خواهيد به نزد شما بيايد و اگر نخواستيد باکي بر کسي نيست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ طبري، ج 4، ص 18
2 . الامامة و السياسه، جزء 1، ص 141
________________________________________ 52 ________________________________________
مردم گريستند و گفتند: ما آمادهايم تا به نزد ما آيد.
و چون امام حسن( علیه السلام ) بيامد، براي مردم سخنراني کرده و فرمود:
«اَيُّهَا النّاس اِتّقُوا اللهَ فَاِنّا اُمَراؤُکُمْ وَاَولِياؤُکُمْ وَاِنّا اَهْلُ الْبَيْتِ الَّذينَقالَ اللهُ تَعاليَ فينا: اِنَّما يُريدُ الله لِيُذْهِبَعَنْکُمُ الرِّجْسَاَهْلَالْبَيْتِ و يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً؛ اي مردم از خدا بترسيد که اميران شما و سرپرستان شما ما هستيم و ماييم «اهل بيت» و خانداني که خدا دربارةما فرمود: جز اين نيست که خداوند اراده فرموده تا پليدي را از شما خاندان دور کند و به خوبي پاکيزهتان گرداند».
سپس مردم با آن حضرت بيعت کردند.(1)
وقتي معاويه از ماجراي بيعت آگاهي يافت، براي حفظ موقعيت خود خيلي زود وارد عمل شد و از مشاوران سياسي خود مانند عمرو عاص و قيس بن اشعث نظر خواست تا براي سست کردن پايههاي خلافت امام حسن( علیه السلام ) تصميم بگيرند. خلافتي که حتي يک هفته از روي کار آمدن آن نميگذشت، آنها به اين نتيجه رسيدند که اگر خلافت امام را از ميان نبرند همواره در نگراني و نااميدي خواهند بود.(2) براي دستيابي به اين نيت پليد از سه عنصر تطميع، تهديد و شکنجه بهره گرفت. در کنار اين روشها از هجوم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 16، ص 22
2 . همان، ص 32
________________________________________ 53 ________________________________________
تبليغاتي گسترده بر عليه امام( علیه السلام ) نيز استفاده كرد. او در راستاي تحقق نيت ناپاک خود، دو تن از جاسوسان يکي از قبيلة «حِمْير» و ديگري از «بنيالقين» را به عراق فرستاد که هر دو نفر آنها دستگير شدند، يکي از آنها در کوفه و ديگري در بصره کشته شد.
امام هم نامهاي به معاويه نوشت: اي معاويه تو در پنهاني مردان را براي جاسوسي به سوي من ميفرستي، گويا خواهان جنگ هستي، ترديد در آن نيست. چشم به راه آن باش، به من خبر رسيده است که تو از مرگ کسي خشنود شدهاي که هيچ خردمندي بدان خشنود نشود.(1)
معاويه هم در نامهاي به امام انگيزة جنگطلبي خود را بيشتر هويدا ميکند: خداي بيهمتا را ميستايم که دشمن شما و کشندگان خليفه (عثمان) است همان پروردگاري که با عنايت خويش، مردي از بندگان خود را برانگيخت تا علي بن ابي طالب را غافلگير کرده و بکشد و ياران او پراکنده گردند که از طرف سرکردگانشان نامههايي به دستم رسيده است که از من براي خود و قبيلهشان امان خواستهاند. به همين جهت، به محض دريافت نامة من، با لشکرت و هر چه براي جنگ با من آماده کردهاي آمادة جنگ باش که انتقام خون خود را گرفتيد و به آرزويتان رسيديد.(2)
هر چند در اين نامه معاويه با مظلوم نمايي، امام( علیه السلام ) را مسبب قتل عثمان وآغازگر جنگ معرفي ميکند، با اين حال حضرت پيشقدم نبودند و با انگيزة خيرخواهي و اتمام حجت نامههاي ديگري به معاويه نوشت:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مقاتل الطالبين، ص 45
2 . همان، ص 59
________________________________________ 54 ________________________________________
راه مسالمتآميز پيشگير و سر تسليم فرود آور و دربارة خلافت با کسي که شايستة آن و از تو سزاوارتر است ستيزه مجوي، تا خدا آتش جنگ و اختلاف را فرو نشاند، اگر هم در خودسري و جنگطلبي خود سر سازش نداري، ناچار با مسلمانان و لشکر انبوه به سوي تو خواهم آمد و با تو پيکار خواهم کرد تا خداوند ميان ما حکم کند که او بهترين داوران است.(1)
در پاسخ اين نامه، معاويه با بيشرمي درصدد جلب نظر امام( علیه السلام ) برآمد و نوشت:
سياستمداري و تجربة من در خلافت بيشتر است. اين تويي که بايد از من پيروي کني. پس به فرمان من درآي تا من هم خلافت را پس از خود به تو واگذار کنم. از اين گذشته، هر چه در خزانةعراق يافت ميشود را به تو ميدهم، آنها را بردار و به هر کجا که ميخواهي برو، اجازه نخواهم داد که کسي بر تو حکومت کند و کارها نيز بدون دستور تو اجرا نخواهد شد. البته کارهايي که منظور در آن، اطاعت خدا باشد، برابر خواست شما انجام ميگيرد.(2)
امام( علیه السلام ) در پاسخ معاويه نگاشت: چون ستمکاري و زورگويي تو را ديدم، آن را لايق پاسخ ندانستم و به خدا پناه ميبرم. بيا و از راستي و درستي پيروي کن که من اهل آنم.(3)
پس از اين نامهنگاريها، هر دو تصميم به رويارويي نظامي گرفتند. امام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مقاتل الطالبين، ص 67
2 . همان، ص 69
3 . مقاتل الطالبين، ص 70
________________________________________ 55 ________________________________________
براي تقويت روحية نظامي سپاهيانش براي آنان سخنراني کرد. در حالي که عدم روحيةپيکارگري و دفاع از حق در چشمانشان ميدرخشيد و ياران امام( علیه السلام ) همچون عدي ابن حاتم از انفعال و سستي مردم به خشم آمده بودند. در هر حال، سپاه امام با دشواري فراوان در ميدان نُخيله گرد آمدند، آنگاه امام حسن( علیه السلام ) در ميان لشکر آمده و به سوي دير عبدالرحمان به پيش رفتند. تعداد نيروهاي امام را بيست هزار به فرماندهي عبيدالله بن عباس و نيز چهل هزار و گاهي پنجاه هزار شمردهاند و سپاه معاويه را شصت هزار نفر ميشمارند.(1)
امام( علیه السلام ) سه روز در دير عبدالرحمان توقف نمود آنگاه عبيدالله را به همراه دوازده هزار نفر به سوي مسکن اعزام و خود نيز از آنجا حرکت نموده به ساباط ميروند (2) تا بعداً به وي ملحق شود.
از سوي ديگر معاويه نيز در اراضي مسکن در قريهاي به نام «حيوضيه» فرود آمد. سپس با نيرنگ و تطميع درصدد فريب دادن فرماندة سپاه امام مجتبي( علیه السلام ) برآمد و وي را چنين فريفت:
حسن بن علي به من پيشنهاد صلح داده و کارِ خلافت را به من واگذار خواهد کرد، پس اگر هماکنون فرمانبردار من شوي و در تحتِ اطاعت من درآيي، رئيس و فرمانروا خواهي بود وگرنه در زماني فرمانبردار و مطيع من خواهي شد که تو تابع باشي. بدان که اگر اينک سر اطاعت فرو نهي و مطيع من شوي من هزار هزار درهم به تو خواهم داد که نيمي از آن را نقداً به تو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . انساب الاشراف، ج 3، ص 293؛ صواعق المحرقه، ص 136
2 . مقاتل الطالبين، ص 70، 73، 173
________________________________________ 56 ________________________________________
ميپردازم و نيم ديگر را هنگامي که داخل کوفه شدم خواهم پرداخت، عبيدالله (به طمع مبلغ مزبور) شبانه از ميان لشکر خويش گريخت و به لشکر معاويه ملحق شد و او نيز بدآنچه وعده کرده بود عمل کرد و پانصد هزار درهم به او داد.(1)
ناگفته نماند دو پسر عبيدالله را «بسر بن ارطاة» يکي از فرماندهان خونخوار معاويه کشته بود.(2)
از اين رو جا داشت که حداقل، خصومت او با معاويه که قاتل اصلي فرزندانش بود، او را از اين عمل ننگين باز دارد امّا آن عنصر سست و بيلياقت با پيوستن به معاويه، نيروهاي امام مجتبي( علیه السلام ) را درهم ريخت و خيانت بزرگي مرتکب شد.
در مقابل قيس بن سعد که مردي شجاع و باايمان و نسبت به خاندان اميرمؤمنان( علیه السلام ) بسيار باوفا بود، طبق دستور امام حسن( علیه السلام ) فرماندهي سپاه را به عهده گرفت و طي سخنان مهيّجي کوشيد روحية سربازان را تقويت کند. معاويه خواست او را نيز با پول بفريبد، ولي قيس فريب او را نخورد و همچنان در مقابل دشمنان اسلام ايستادگي کرد.(3)
معاويه از حيلهاي ديگر وارد شد چند نفر از افراد ظاهرالصلاح و مورد اعتماد مردم را پيش امام حسن( علیه السلام ) در مدائن فرستاد تا پس از ملاقات با وي، جار بزنند که خداوند به وسيلة فرزند پيامبر( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) فتنه را خواباند و آتش جنگ را خاموش ساخت. حسن بن علي( علیه السلام )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 191؛ مقاتل الطالبين، ص 59
2 . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 2، ص 14
3 . تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 204
________________________________________ 57 ________________________________________
با معاويه صلح کرد و خون مردم را حفظ نمود.(1)
به نقلي ديگر، وقتي اين دسته، از خيمة امام( علیه السلام ) درآمدند بلند بلند به گونهاي که مردم ميشنيدند، به همديگر گفتند:
خدا را شکر که امام صلح را پذيرفت و خدا به وسيلةفرزند رسولش خون بيگناهان را حفظ کرد.(2)
اين دروغپردازيها، کار خود را کرد و مردم بر ضد امام شورش کردند، به خيمة آن حضرت حملهور شده و آنچه در خيمه بود به يغما بردند و درصدد قتل امام( علیه السلام ) برآمدند، امام از مدائن راهي ساباط شد اما در بين راه يکي از خوارج که قبلاً کمين کرده بود، ضربة سختي به امام( علیه السلام ) وارد کرد. حال امام بر اثر جراحت رو به وخامت نهاد، در نتيجه معاويه بر اوضاع مسلط شد.
امام( علیه السلام ) با اينکه بيوفايي و نفاق و دورويي ياران خود را ديد و اميد به پايداري و مقاومت آنان در برابر دشمن را نداشت باز هم براي اتمام حجت سخنراني کرد و فرمود: واي بر شما! به خدا سوگند معاويه هيچگاه و براي هيچ يک از شما به آنچه ضمانت کرده عمل نخواهد کرد و من چنين پندارم اگر من دستم را در دست او گذارم و با او مسالمت کنم چنان نيست که مرا به حال خود بگذارد تا به آيين جدّم عمل کنم و من قدرت دارم که خداي عزّوجلّرا به خودم به تنهايي عبادت و پرستش کنم، ولي آيندةشما را چنان ميبينم که (با اين سستيها و نفاقها) پسرانتان بر دَرِ خانههاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مقاتل الطالبين، ص 58
2 . تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 191
________________________________________ 58 ________________________________________
پسران آنها ايستاده و از آنها نان و آبي که (حق خود آنهاست) و خداوند براي آنها مقرر فرموده مطالبه ميکنند ولي آنها توجهي به خواستة ايشان نکرده و نان و آبي به ايشان نميدهند، پس دوري و هلاکت بر ايشان و رفتارشان باد «و به زودي آنها که ستم ميکنند خواهند دانست که به چه جايگاهي باز خواهند گشت».(1)
امام باز هم سخنراني ديگري فرمود و به آنها گفت: روزي همراه ما بوديد که دينتان پيشاپيش دنيايتان بود اما امروز برعکس عمل ميکنيد. آنگاه پيشنهاد صلح معاويه را به آنان عرضه کرد و فرمود:
معاويه ما را به چيزي خوانده که نه در آنعزت و بزرگواري است و نه انصاف، اکنون اگر طالب زندگي و حيات هستيد از او بپذيريم و اين خار را در ديدة خود فرو برده و ديده را بر هم نهيم و اگر طالب مرگ (با عزّت و شرف) هستيد، ما جان خود را در راه رضاي خدا بذل کنيم و محاکمه با معاويه را به خداي يکتا واگذاريم؟ همگي فرياد زدند: ما طالب زندگي و حيات هستيم.
پس ناگزير امام با شرايطي بسيار سخت، به صلح تن در داد.(2)
از جمله مواد صلحنامه اينکه خون شيعيان محترم بماند و به علي( علیه السلام ) دشنام ندهند.(3)
اما معاويه به مفاد صلح نامه عمل نکرد، به عنوان نمونه، مروان را حاکم مدينه گردانيد او روزگار را بر امام و يارانش تنگ گرفت و مروان حتي از رفت و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ طبري، ج 4، ص 122؛ تذکرة الخواص، ص 112
2 . تاريخ يعقوبي، ج 2، صص 207 ـ 204
3 . مقاتل الطالبين، ص 26
________________________________________ 59 ________________________________________
آمد ياران آن حضرت به خانهاش، جلوگيري كرد، لذا با اينکه حضرت ده سال در مدينه بودند، ياران کمتر توانستند از منبع علم و دانش آنعزيز بهره ببرند. به همين جهت روايات منقول از آن امام، اندک است. مروان حتي سعي داشت، در حضور امام( علیه السلام ) نسبت به حضرت علي( علیه السلام ) بدگويي کند و هم گاهي برخي را واداشت که به خود امام حسن( علیه السلام ) توهين کنند.(1)
از ديگر مفاد صلح نامه اين بود که امام( علیه السلام ) حکومت را به معاويه واگذارد بدين شرط که به کتاب خدا و سنت پيغمبر( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) و سيرة خلفاي شايسته عمل کند.(2)
پس از معاويه حکومت متعلق به حسن( علیه السلام ) است و اگر براي او حادثهاي پيش آمد متعلق به حسين( علیه السلام ) ميباشد.(3)
هيچ کس را بر خطاهاي گذشتهاش مؤاخذه نکند و مردم عراق را به کينههاي گذشته دستگير نكند.(4)
اصحاب علي( علیه السلام ) در هر نقطهاي که هستند در امن و امان باشند و کسي از شيعيان علي( علیه السلام ) مورد آزار و اذيت واقع نشوند و ياران علي( علیه السلام ) بر جان و مال و ناموس و فرزندانشان بيمناک نباشند و کسي ايشان را تعقيب نکند و صدمهاي بر آنان وارد نسازد و حقّ هر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ الخلفا، سيوطي، ص 190
2 . همان، 194
3 . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 4، ص 8
4 . مقاتل الطالبين، ص 26
________________________________________ 60 ________________________________________
صاحب حقي بدو برسد و هر آنچه به دست اصحاب علي( علیه السلام ) است از آنان بازگرفته نشود1 و...
به نقل ابن قتيبه: عبدالله بن عامر فرستادةمعاويه قيود و شروط حسن( علیه السلام ) را به همان صورتي که حضرت بدو گفته بود براي معاويه نوشت و فرستاد و معاويه همة آنها را به خط خود در ورقهاي نوشت و مهر کرد و پيمانهاي مؤکد و سوگندهاي شديد بر آن فزود و همة سرانِشام را بر آن گواه گرفت و آن را براي نمايندة خود عبدالله بن عامر فرستاد و او آن را به حسن( علیه السلام ) تسليم کرد.(2)
امّا معاويه به تدريج تمام تعهدات خود را به بوتة فراموشي سپرد و هر آنچه خواست انجام داد. در مقابل، امام حسن( علیه السلام ) با حفظ جان شيعيان و يارانش، خط ارتباط خود را با نسلهاي آينده محفوظ داشت، هر چند بزرگاني همچون حُجر بن عدي و مانند او را از دست داد. به گفتة علماي اهل سنت، حُجر در مَرْج عَذْراء (از روستاهاي دمشق) به دستور معاويه و به وسيلة دژخيمان او به شهادت رسيد که شهادت او موجي از اعتراضها را عليه معاويه برانگيخت و مورد اعتراض عايشه و ديگران قرار گرفت.(3)
در هر حال امام حسن( علیه السلام ) با صلح خود، در پي آن بود تا پرده از چهرة طاغيان بردارد، او در يک جهاد خاموش و آرام جان خود را فدا نمود تا گاه فرياد در کربلا فرارسيد. در حقيقت شهادت کربلاييان پيش از آنکه حسيني باشد، حسني است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . کامل، ابن اثير، ج 3، ص 166
2 . الامامة و السياسه، ص 200
3 . اسدالغابه، ج 1، ص 386
61 ________________________________________
حلم و بردباري
مروان حکم که هيچگاه از آزار آن بزرگوار فروگذار نميکرد، به هنگام رحلت آن امام( علیه السلام ) در تشييع جنازه شرکت کرد، حضرت امام حسين( علیه السلام ) فرمود: تو به هنگام حيات برادرم هر چه از دستت برآمد انجام دادي اما اينک در تشييع جنازة وي شرکت کردي!
پاسخ داد: هر چه کردم، بر کسي بود که حلم و بردباريش از اين کوه ـ اشاره به کوهي در مدينه ـ بيشتر بود.(1)
داستان مشهور مرد شامي که در كتاب «مطالب السؤول، محمد بن طلحة شافعي» آمده و ديگران هم آن را نقل کردهاند که، مردي از اهل شام ميگويد: من به مدينه رفتم و مردي را ديدم که بر استري سوار است که زيباتر و خوش لباستر از او نديده بودم و مرکبي هم بهتر از مرکب او مشاهده نکرده بودم، من از آنمرد خوشم آمد و از شخصي پرسيدم: اين مرد کيست؟گفتند: حسن بن علي بن ابيطالب است!
در اين هنگام سينهام پر از کينه شد و نسبت به علي ابن ابيطالب رشک و حسد بردم که فرزندي اين گونه داشته باشد، از اين رو به نزد او رفته و بدو گفتم: تو پسر ابوطالب هستي؟
فرمود: من پسر فرزند اويم.
من شروع کردم به دشنام دادن او و پدرش، چون سخن من تمام شد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ الخلفا، ص 191؛ صواعق المحرقه، ص 138؛ تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 2،
ص 289
________________________________________ 62 ________________________________________
آن حضرت رو به من کرد و فرمود:
«اَحْسِبُک غَريباً؛ به گمانم تو غريب اين شهر هستي؟»
گفتم: آري.
فرمود:
«فَاِنْ اِحْتَجْتَ اِليَ مَنْزِلٍ اَنْزَلْناکَاَوْ اِليَ مالٍ آسَيْناکَاَوْ اِليَ حاجَةٍ عادَنّاک؛ اگر نيازمند خانه و منزل هستي به تو منزل دهيم و اگر نياز به مال داري به تو بدهيم و اگر نياز ديگري داري کمکت کنيم؟»
مرد شامي ميگويد:
«فَانصَرَفتُ وَما عَلَي الأَرضِ اَحَدٌ اَحَبُّ اِلَيَّمِنْهُ (1)؛ من از نزد آن حضرت رفتم در حالي که احدي در روي زمين نزد من از وي محبوبتر نبود».
گسترةعفو و گذشت حضرت آن قدر پردامنه بود که حتي قاتل او را هم در برگرفت به طوري که ميفرمود: از چه ميخواهيد او را بکشيد؟ اگر آن کسي باشد که من ميدانم، خشم و عذاب خداوند بيشتر از تو خواهد بود اگر هم او نباشد دوست ندارم که به خاطر من، بيگناهي گرفتار شود.(2)
همچنين آمده است که امام حسن( علیه السلام ) گوسفندي داشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الکامل، ابوالعباس محمد بن يزيد المعروف بالمبرد، ج 1، ص 235، ط مصر؛ وفيات الاعيان، ابن خلکان، ج 2، ص 68
2 . اسدالغابه، ج 2، ص 15
________________________________________ 63 ________________________________________
که بدان علاقه داشت، روزي مشاهده کرد که پاي آن گوسفند
شکسته شده، به غلامش فرمود: چه کسي پاي اين گوسفند را
شکسته؟
پاسخ داد: من.
فرمود: چرا؟
گفت: ميخواستم تا شما را غمگين کنم!
امام( علیه السلام ) فرمود: اما من تو را خوشحال خواهم کرد و تو در راه خدا آزادي!
در روايت ديگري است که فرمود:
«لاَغمَنَّ مَنْ اَمَرَکَ بِغَمّي؛ من نيز غمگين ميکنم آن کسي را که به تو دستور داده تا مرا غمگين کني (يعني شيطان)».
و به دنبال آن، او را آزاد کرد.(1)
مروت و جوانمردي امام
ابن کثير از علماي اهل سنت روايت کرده که امام( علیه السلام ) غلام سياهي را ديد که گِرده ناني پيش خود نهاده و لقمهاي از آن ميخورد و لقمة ديگري را به سگي که آنجا بود ميدهد. امام( علیه السلام ) که آن منظره را ديد، بدو فرمود: انگيزة تو در اين کار چيست؟
پاسخ داد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مقتل الحسين، العلامه ابوالمؤيد الموفق بن احمد، ص 127، ط الغري
________________________________________ 64 ________________________________________
«اِنّي اَستحيي مِنْهُ اَن آکُلَ وَلا اُطْعِمَهُ؛ من از او شرم دارم که خود بخورم و به او نخورانم».
امام( علیه السلام ) بدو فرمود: از جاي خود برنخيز تا من برگردم!
سپس به نزد مولاي آن غلام رفت و او را با آن باغي که در آن زندگي ميکرد از وي خريداري کرد، آنگاه آن غلام را آزاد کرده و آن باغ را نيز به او بخشيد.(1)
قندوزي از نويسندگان اهل سنت هم از حضرت رض( علیه السلام ) روايت کرده که امام حسن( علیه السلام ) به جايگاه خلوتي رفت و لقمة ناني را آنجا ديد، پس آن را برداشت و با چوبي آن را پاک کرد و به غلامش داد و چون بيرون آمد آن را از آن برده مطالبه کرد و غلام گفت:
«اَکَلْتُها يا مَولاي؛ اي آقاي من، آن را خوردم!»
امام( علیه السلام ) به او فرمود:
«اَنْتَحُرٌّ لِوَجْهِ اللهِ؛ تو در راه خدا آزادي!»
آنگاه فرمود: از جدّم رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) شنيدم که ميفرمود:
«مَنْ وَجَدَ لُقْمَةً فَمَسَحَها اَوْ غَسَلَها ثُمَّاَکَلَها اَعْتَقَهُ اللهُ تَعاليَ مِنَالنّارِ، فَلا اَکُونُ اَنْ اَسْتَعْبِدَ رَجُلاً اَعْتَقَهُ اللهُ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . البداية و النهايه، ج 8، ص 38؛ نورالابصار، ص 110؛ تاريخ بغداد، ج 6، ص 34
________________________________________ 65 ________________________________________
عَزَّوَجَلَّمِنَالنّارِ (1)؛ کسي که لقمهاي را افتاده ببيند و آنرا پاک کرده يا بشويد و بخورد، خداي تعالي او را از آتش دوزخ آزاد کند و من چنان نيستم که مردي را که خداي عزوجل از آتش دوزخ آزاد کرده به بردگي خود گيرم».
در موردي ديگر زمخشري در کتاب ربيع الابرار از انس بن مالک روايت کرده که گويد: من در خدمت حسن بن علي( علیه السلام ) بودم که کنيزکي بيامد و شاخة گلي را به آن حضرت هديه کرد. حسن بن علي بدو گفت:
«اَنْتَ حُرَّةٌ لِوَجْهِ اللهِ؛ تو در راه خدا آزادي».
من که آن ماجرا را ديدم به آن حضرت عرض کردم: کنيزکي شاخة گل بيارزشي به شما هديه کرد و شما او را آزاد کردي؟در پاسخ فرمود:
«هَکَذا اَدَّبَنَا اللهُ تَعالي {اِذا حُيّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِاَحْسَنمِنْها} و کانَ اَحْسَنُ مِنْها اِعْتاقُها (2)؛ اين گونه خداي تعالي ما را ادب کرده که فرمود: وقتي تحيهاي به شما دادند، تحيتي بهتر دهيد و بهتر از آن آزادي اوست».
همچنين محمد بن يوسف زرندي، از دانشمندان اهل سنت، در کتاب نظم دُرَر السّمْطين روايت کرده که مردي نامهاي به دست امام حسن( علیه السلام ) داد که در آنحاجت خود را نوشته بود.
امام بدون آنکه نامه را بخواند بدو فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ينابيع الموده، ص 225
2 . ربيع الابرار، زمخشري، ص 251
________________________________________ 66 ________________________________________
«حاجَتُکَمَقْضِيَّة؛ حاجتت رواست».
شخصي عرض کرد: اي فرزند رسول خدا؛ خوب بود نامهاش را ميخواندي و ميديدي حاجتش چيست و آنگاه بر طبق حاجتش پاسخ ميدادي؟
امام( علیه السلام ) پاسخي عجيب و خواندني داد و فرمود:
«اَخْسيَ اَنْ يَسئَلَنِيَ اللهُ عَنْ ذُلِّ مَقامِهِحَتّيَ اَقْرَءَ رُقْعَتَهُ (1)؛ بيم آن دارم که خداي تعالي تا بدين مقدار که من نامهاش را ميخوانم از خواري مقامش مرا مورد مؤاخذه قرار دهد».
در روايت ديگري آمده که مردي نزد عبدالله بن عمر رفت و از او ـ که بر درب مسجد نشسته بود ـ درخواست بخششي کرد، عبدالله بن عمر دستور داد پنج درهم به او بدهند.
آن مرد گفت: اين مقدار دردي از من دوا نميکند، پس مرا به شخصي راهنمايي کن حاجتم را برآورده سازد!
عبدالله بن عمر به گوشهاي از مسجد که امام حسن و امام حسين( علیهما السلام ) در آنجا نشسته بودند، اشاره کرده و گفت:
«دُونَکَ هَؤلاء الفتيَةِ؛ به نزد اين جوانمردان برو».
آن مرد متوجة آنها شده و حاجت خود را به ايشان گفت. حسنين( علیهما السلام ) به آن مرد رو کرده و گفتند:
«اِنّ المسألَةَ لا تَصْلحُ اِلاّ في دينِ فادحٍ، اَو فَقرِ مُدقعٍ، اَو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ربيع الابرار، ص 141
________________________________________ 67 ________________________________________
حمالة مُفْظعة؛ سؤال شايسته نيست جز در بدهکاري سنگين يا فقيري که به خاک مذلّت نشاند يا خونبهايي و يا بدهکاري که انسان را درمانده سازد».
و آن مرد پاسخ داد: يکي از همين سه چيز است.
در اينجا بود که امام حسن( علیه السلام ) دستور دادند يکصد دينار به او دادند و امام حسين( علیه السلام ) هم نود و نه دينار به او پرداخت چون خوش نداشت که در بخشش و عطا همانند برادرش حسن( علیه السلام ) عمل کرده باشد.
آن مرد پولها را گرفت و از نزد ايشان رفت و عبورش به عبدالله به عمر افتاد. او پرسيد: چه کردي؟ و آن مرد داستان خود و کرم و بزرگواري حسنين( علیهما السلام ) را براي او بازگو کرد و عبدالله بن عمر با شگفتي گفت:
«مَنْ لَکَبِمِثْلِ هَؤلاءِ الفِتْية؟! اُولئک مُطِمُوا العِلْمَ فَطماً و حازوا الخَيْرَ وَالحِکْمَة (1)؛ چه کسي همانند اين جوانمردان است، اينان از پستان علم و دانش شير خورده و خير و حکمت را نزد خود گرد آوردهاند».
تواضع امام حسن( علیه السلام )
امام حسن بن علي( علیه السلام ) بر جمعي از فقرا عبور کرد که روي زمين نشسته و تکّههاي ناني در پيش روي خود گذارده و ميخوردند و چون آن حضرت را ديدند تعارف کرده گفتند:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . عيون الاخبار، ابن قتيبه، ج 3، ص 140
________________________________________ 68 ________________________________________
«هَلُمَّيَابْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ اِلَي الغَذاءِ؛ اي پسر دختر رسول خدا بفرما! صبحانه!»
امام( علیه السلام ) پياده شد و اين آيه را خواند:
{إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ}؛ «به راستي که خدا مستکبران را دوست نميدارد».
و سپس شروع کرد به خوردن غذاي آنان و چون سير شدند امام( علیه السلام ) آنها را به ميهماني خود دعوت کرد و از آنها پذيرايي و اطعام نمود و جامه نيز بر تن آنها پوشانيد و چون فراغت يافت فرمود:
«اَلْفَضْلُ لَهُمْ لأنَّهُمْ لَمْ يَجِدوا غَيْرَ ما اَطْعَمُوني و نَحْنُ نَجِدُ اَکْثَر مِنْهُ (1)؛ با اين همه، فضيلت و برتري از آنان است، زيرا آنان به غير از آنچه ما را بدان پذيرايي و اطعام کردند، چيز ديگري نداشتند ولي ما بيش از آنچه داديم باز هم داريم!»
همچنين آمده است که امام حسن( علیه السلام ) در مکاني نشسته بود و چون خواست از آنجا برود فقيري وارد شد امام( علیه السلام ) به آن مرد فقير خوشآمد گفته و با او ملاطفت کرد و سپس به او فرمود:
«اِنَّکَ جَلَسْتَ عَليَ حين قِيامٍ مِنّا اَفَتَأْذَنُ بِالإِنْصرافُ؟؛ اي مرد تو وقتي نشستي که ما براي رفتن برخاستيم، آيا اجازة رفتن به من ميدهي؟»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الرسالة القشيريه، عبدالملک بن طلحة القشيري نيشابوري، ص 77، ط مصر
________________________________________ 69 ________________________________________
مرد فقير عرض کرد:
«نَعَمْيَابْنَ رَسُولِ الله (1)؛ آري اي پسر رسول خدا ».
اطعام و رسيدگي به محرومان
ابن صباغ مالکي در اين باره مينويسد:
«اَلکَرَمُ وَالجُودُ غَريزَةٌ مَغرُوسَةٌ فيهِ (2)؛ کرم و جود، غريزهاي بود که در آنحضرت کاشته شده بود».
سفرة آن بزرگوار در صبح و ظهر و شام هميشه پهن بود، حاضر و مسافر و هر گرسنهاي بر خوان کرم آن کريم اهل بيت اطعام ميشدند.
روزي امام مجتبي( علیه السلام ) به اتفاق برادرش امام حسين( علیه السلام ) در باغهاي ابن عباس در کنار جويي نشسته بودند، غذايشان هم قرص ناني با نمک و شاخهاي سبز بود، غذاي خوبي هم آورده شد، امام مجتبي( علیه السلام ) همان قرص نان و نمک را خورد و دستور داد غلامان و کارگران را جمع کردند و غذاي خوب را آنان خوردند.(3)
آن بزرگوار اموال فراواني در راه خدا انفاق کرد. در طول عمر خود چندين بار تمام اموال و دارايي خود را در راه خداوند داد. در منابع اهل سنت آمده: امام( علیه السلام ) سه بار ثروت خود را به دو نيم تقسيم كرد، نصف آن را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ الخلفا، ص 73
2 . الفصول المهمه، ص 157
3 . تاريخ ابن عساکر، ج 4، ص 212
________________________________________ 70 ________________________________________
براي خود نگه داشت و نصف ديگر را در راه خدا انفاق نمود، حتي نعلين و کفش خود را.(1)
سخاوت امام( علیه السلام )
دربارة سخاوت امام( علیه السلام ) روايات زيبايي وارد شده، در حديثي آمده که امام حسن( علیه السلام ) هيچ گاه سائلي را ردّ نکرد و در برابر درخواست او نه نگفت و چون به آن حضرت عرض شد: چگونه است که هيچ گاه سائلي را ردّ نميکنيد؟ پاسخ داد:
من سائلِ درگاه خدا و راغب در پيشگاه اويم و من شرم دارم که خود درخواست کننده باشم و سائلي را ردّ کنم و خداوند مرا به عادتي معتاد کرده، مرا عادت داده که نعمتهاي خود را بر من فرو ريزد و من نيز در برابر او عادت كردهام که نعمتش را به مردم بدهم و ترس آن را دارم که اگر عادتم را ترک کنم اصل آن نعمت را از من دريغ دارد.
امام( علیه السلام ) به دنبال اين گفتار دو بيت شعر خواند که معناي آن چنين است:
هنگامي که سائلي نزد من آيد بدو گويم: خوش آمدي اي کسي که فضيلت او بر من فرضي است عاجل و کسي که فضيلت او برتر است بر هر فاضل و بهترين روزهاي جوانمرد روزي است که مورد سؤال قرار گيرد و از او چيزي درخواست شود.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 215؛ حليةالاولياء، ج 2، ص 37
2 . کنز المدفون، سيوطي، ص 234؛ نورالابصار، ص 11
________________________________________ 71 ________________________________________
حسن بن علي( علیه السلام ) تمامي توان خويش را در راه انجام امور نيک و خداپسندانه، به کار ميگرفت و اموال فراواني در راه خدا ميبخشيد. بزرگان اهل سنت از بخشش بيسابقه و انفاق بينظير حضرت بسيار ياد ميکنند. در اکثر کتابهاي آنان آمده: حضرت مجتبي( علیه السلام ) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارايي خود را در راه خدا انفاق کرد و سه بار ثروت خود را به دو نيم تقسيم کرد و نصف آن را براي خود نگه داشت و نصف ديگر را در راه خدا بخشيد.(1)
ابن عباس با بياني ديگر پرده از سخاوت و بخشندگي امام( علیه السلام ) برميدارد و ميگويد: من به هيچ چيز جز به اين که در جواني با پاي پياده به حج نرفتم، افسوس نخوردهام. حسن بن علي( علیه السلام ) 25 بار با پاي پياده به حج رفت در حالي که مرکبهاي خوب در جلو او کشيده ميشد. سه بار همة اموالش را با فقرا تقسيم کرد به طوري که يک لنگه را ميداد و لنگة ديگر را نگه ميداشت.(2)
همچنين آوردهاند که مردي نزد امام مجتبي( علیه السلام ) آمد و ابراز نيازمندي کرد. امام( علیه السلام ) براي اين که کمک رو در رو نباشد تا سبب شرمندگي آن مرد نگردد فرمود: آنچه را ميخواهي در نامهاي بنويس و براي ما بفرست تا نيازت برآورده شود. آن مرد رفت و نيازهاي خود را در نامهاي براي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ الخلفا، ص 190؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص215؛ تذکرة الخواص، ص 196
2 . سنن بيهقي، ج 4، ص 331؛ البداية و النهايه، ج 8، ص 37؛ تاريخ الخلفا، ص 190؛ اسعاف الراغبين، ص 194
________________________________________ 72 ________________________________________
امام فرستاد. حضرت نيز آن چه را خواسته بود برايش فرستاد. شخصي که در آن جا حضور داشت. به امام( علیه السلام ) عرض کرد: به راستي چه نامة پربرکتي براي آن مرد بود! امام در پاسخ او فرمود:
برکت اين کار براي من بيشتر بود که سبب شد شايستگي انجام اين کار نيک را بيابم، زيرا بخشش راستين آن است که بدون درخواست شخص، نيازش را برآوري، ولي اگر آن چه را خواسته است، به او بدهي، در واقع قيمتي است که براي آبرويش پرداختهاي.(1)
اين داستان هم در نوع خود قابل تأمل است: امام حسن و امام حسين( علیهما السلام ) و عبدالله بن جعفر به قصد انجام زيارت حج (خانة خدا) از مدينه حرکت کردند. چون بار و بنة آنها را از پيش برده بودند، دچار گرسنگي و تشنگي شديدي شدند و در اين ميان، به خيمة پيرزني برخوردند و از او نوشيدني خواستند.
پيرزن گفت: آب و نوشيدني در خيمه نيست، ولي در کنارِ خيمه گوسفندي است که ميتوانيد از شير آن گوسفند استفاده کنيد آن را بدوشيد و شيرش را بنوشيد، آنها رفتند و شير گوسفند را دوشيده و نوشيدند و سپس از او خوراکي خواستند.
زن گفت: جز همين گوسفند مالک چيزي نيستم و چيز ديگري نزد من يافت نميشود، يکي از شما آن را ذبح کند تا براي شما غذايي تهيه کنم.
در اين وقت يکي از آنها برخاست و گوسفند را ذبح کرد و پوستش را کند و آمادة طبخ نمود. آن زن نيز برخاسته براي ايشان غذايي تهيه کرد و آنها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . المحاسن و المساوي، بيهقي، ص 55
________________________________________ 73 ________________________________________
خوردند و لختي بياسودند تا وقتي که گرماي هوا شکسته شد، برخاسته و آمادة رفتن شدند و به آن زن گفتند:
اي زن! ما افرادي از قريش هستيم که ارادة زيارت حج بيت الله را داريم و چون سالم بازگشتيم، نزد ما بيا تا پاداش اين محبّت تو را بدهيم!
آنها رفتند و چون شوهر آن زن آمد و جريان را شنيد، خشمناک شد و او را سرزنش کرد و گفت: واي بر تو! گوسفند مرا براي مردماني که نميشناسي سر ميبري، آنگاه به من ميگويي، افرادي از قريش بودند.
اين جريان گذشت و پس از مدتي، فقر و نياز، آن پيرزن و شوهرش را، ناچار به شهر مدينه کشانيد و چون سرمايه و کسب و کاري نداشتند به جمعآوري سِرگين و پشگل مشغول شده و از اين طريق امرار معاش کرده و زندگي خود را ميگذراندند.
در يکي از روزها پيرزن عبورش بر درخانة امام حسن( علیه السلام ) افتاد و در حالي که امام( علیه السلام ) بر در خانه بود از آنجا گذشت و چون آن حضرت او را ديد شناخت، ولي پيرزن امام را نشناخت. در اين وقت امام حسن( علیه السلام ) به غلامش دستور داد به دنبال آن پيرزن برود و او را به نزد وي بياورد. غلام برفت و او را بازگرداند و امام حسن( علیه السلام ) بدو فرمود: آيا مرا ميشناسي؟
گفت: نه.
فرمود: من همان ميهمانِ تو در فلان روز هستم.
پيرزن گفت: پدر و مادرم به قربانت!
امام حسن( علیه السلام ) دستور داد هزار گوسفند براي او خريداري کردند و با هزار دينار پول، همه را به او داد و به دنبال آن نيز وي را به نزد
________________________________________ 74 ________________________________________
برادرش حسين( علیه السلام ) فرستاد.
امام حسين( علیه السلام ) از آن زن پرسيد: برادرم حسن چه مقدار به تو داد؟
عرض کرد: هزار گوسفند و هزار دينار.
امام حسين( علیه السلام ) نيز دستور داد همان مقدار گوسفند و همان مقدار پول به آن پيرزن دادند و سپس او را به همراه غلام خود به نزد عبدالله بن جعفر فرستاد و عبدالله از آن پيرزن پرسيد:
حسن و حسين( علیهما السلام ) چقدر به تو دادند؟
پاسخ داد: دو هزار گوسفند و دو هزار دينار.
عبدالله دستور داد: دو هزار گوسفند و دو هزار دينار به او دادند و به او گفت: اگر از آغاز به نزد من آمده بودي، من آن دو را به رنج و تعب ميانداختم.(1)
حُسن ختام اين قسمت را کلامي از ابنعساکر قرار ميدهيم که گفت:
«انّ الحسن بن علي قاسم الله تعالي ما له مرّتين حتي تصدّق بفرد نعله2؛ حسن بن علي دو بار اموالش را با خدا تقسيم نمود، حتّي يک لنگه از نعلينش را در راه خدا صدقه داد».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الفصول المهمه، ج 2، ص 709؛ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، ص 345؛ علموا اولادکم محبة آل بيت النبي، محمد عبده يماني، ص 12
2 . ترجمه امام حسن( علیه السلام ) از تاريخ دمشق، ص 143
________________________________________ 75 ________________________________________
شهادت امام حسن( علیه السلام )
معاويه با شناختي که از خاندان اشعث داشت نيرنگ خود را به کار گرفت و پيکي به جانب جعده فرستاد. پيک هم به جعده وعده داد اگر موفق به مسموم و شهيد نمودن امام مجتبي( علیه السلام ) شود، وي را به عقد فرزندش يزيد درآورد! همچنين صد هزار درهم نقد نيز براي او ارسال ميکند.
پيک معاويه موفق به فريب جعده شد و او نيز امام مجتبي( علیه السلام ) را با مسموم کردن آب آشاميدني به شهادت رساند.
ابن قتيبة دينوري مينويسد: هنگامي که خبر شهادت امام مجتبي( علیه السلام ) به معاويه رسيد، سجدة شکر بجا آورد و تکبير گفت.(1)
البته در اين موضوع ترديدي نيست که امام مجتبي( علیه السلام ) چندين نوبت با دسيسههاي معاويه مسموم شدند و در نهايت با زهر به شهادت رسيد. منابع معتبر تاريخي به اين مهم توجه نمودهاند، يعقوبي مينويسد: هنگامي که لحظة رحلت حسن بن علي( علیه السلام ) رسيد، برادرش حسين را فرا خواند و فرمود اين آخرين مرتبه و سه نوبت است که من مسموم ميشوم و هيچگاه مانند اين نوبت مسموم نشده بودم.(2)
ابن اثير مينويسد:
«و کان سبب موته انّ زوجته جعده بنت الاشعث بن قيس سقته السم3؛ علت مرگ حسن مجتبي اين بود که همسرش جعده دختر اشعث بن قيس به وي سم نوشانيد».
قرطبي هم مينويسد: حسن بن علي توسط همسرش جعده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الامامة و السياسة، ج 1، ص 196
2 . تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 133
3 . اسدالغابه، ج 2، ص 21
________________________________________ 76 ________________________________________
دختر اشعث بن قيس مسموم شد و اين کار با دسيسة معاويه شکل گرفت که در مورد خواستههاي وي، او را تطميع نمود و اموالي براي او فرستاد.(1)
دانشمندان ديگر اهل سنت هم مينويسند: اين جنايت به دسيسة معاويه انجام شد که جُعده را در برابر مالي که به او داد به اين کار وادار کرد.(2)
البته معاويه به وعدههاي خود عمل نکرد. يکي از وعدهها اين بودکه او را به همسري يزيد درآورد اما معاويه پس از شهادت امام حسن( علیه السلام )، وقتي جُعده درخواستِ انجام اين وعده را از او کرد، طبق روايت مسعودي به صورت مسخره و استهزاء بدو گفت: ما يزيد را دوست داريم و اگر اين جهت نبود، ما به وعدة خود وفا ميکرديم!3
از سوي ديگر امام( علیه السلام ) راضي نشد نام کشندة خود را ذکر کند که مبادا خون بيگناهي ريخته شود، در کتب اهل سنت آمده و شيخ مفيد هم از عمر بن اسحاق نقل کرده: من با حسن و حسين( علیهما السلام ) در خانه بوديم. پس حسن( علیه السلام ) براي تطهير رفت و چون بيرون آمد فرمود: بارها به من زهر دادند و هيچ گاه مانند اين بار نبود، همانا پارهاي از جگرم فتاد که با چوبي که همراهم بود آن را حرکت دادم! حسين( علیه السلام ) گفت: چه کسي تو را زهر داده! فرمود: از آن کس چه ميخواهي؟ آيا ميخواهي او را بکشي؟ اگر آن کسي باشد که من ميدانم، خشم و عذاب خداوند بر او بيش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . استيعاب، ج 1، ص 440
2 . استيعاب، ج 2، ص 374؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 4، ص 17؛ تذکرة الخواص، ص 222
3 . مروج الذهب، ج 2، ص 303
________________________________________ 77 ________________________________________
از خشم و غضب توست و اگر او نباشد، من دوست ندارم بيگناهي به خاطر من گرفتار شود.(1)
ابونعيم و ابن جوزي و ديگر دانشمندان اهل سنت روايت کردهاند که چون هنگام احتضار براي امام حسن( علیه السلام ) فرا رسيد به اطرافيان خود فرمود:
«اَخْرِجُوني اِليَ صَحْنِ الدّارِ أنْظُرُ في مَلَکُوتِ السَّماء؛ مرا به صحن خانه ببريد تا در ملکوتِ آسمان نظر بيفکنم».
و چون آن حضرت را به صحن خانه آوردند، سر را به سوي آسمان بلند کرده، گفت:
«اَللَّهُمَّاِنّي اَحْتَسِبُ عِنْدَكَنَفْسي فَاِنَّها اَعَزُّ الاَنْفُس عَلَيّ لَمْ اُصَب بِمِثْلِها اَللَّهُمَّآنِس صَرْعَتي و آنِس في الْقَبْرِ وَحدَتي2؛ خدايا من جانِ خود را به حساب تو ميدهم که آن عزيزترين جانها نزدِ من است و من مانند آن را نيافتم، خدايا اين افتادنم و تنهاييم را در قبر براي من مأنوس کن».
حضرت، اصحاب و خاندان خويش را فراخواند و به آنها وصيت كرد. به امام حسين( علیه السلام ) وصيت نمود اگر مانع نشدند، مرا در جوار رسول الله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) به خاک بسپار، ليکن اگر دشمن مانع شد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . استيعاب، ج 1، ص 141؛ حلية الاولياء، ج 2، ص 38؛ الاصابه، ج 1، ص 430؛ اسدالغابه، ج 2، ص 15
2 . تاريخ ابن عساکر، ج 4، ص 224
________________________________________ 78 ________________________________________
در قبرستان بقيع دفن نما. از خونريزي و پديدار شدن فتنه بپرهيز.(1)
در روايت اهل سنت آمده که امام حسين( علیه السلام ) بر جنازه نماز گزاردند و در کنار قبر جدهاش فاطمة بنت اسد به خاک سپردند.(2)
روايتي از اهل سنـت نقل شده که با مبناي تشيع ـ که امام( علیه السلام ) را جز امام بعد غسل و کفن نميكند و نماز نميخواند ـ سازگار نيست. در آن روايت آمده که امام حسين( علیه السلام ) به سعيد بن عاص (که در آن وقت از طرفِ معاويه حاکم مدينه بود) دستور داد به بدن امام حسن( علیه السلام ) نماز بخواند.(3)
در روايات بسياري که محدثين و مورخان اهل سنت نقل کردهاند: دو شهر مهم و مقدس حجاز، يعني مکه و مدينه هفت روز در رحلت امام حسن( علیه السلام ) عزاداري کرده و کسب و کار خود را تعطيل نمودند و زنان بنيهاشم نيز يک ماهِ تمام مجالس عزاداري داشتند و تا يک سال نيز از پوشيدن لباس نو و استعمال زيورآلات خودداري کردند.(4)
البته در دو شهر مهم عراق، يعني کوفه و بصره نيز مردم به عزاداري پرداختند و در بصره اين خبر دردناک توسط عبدالله بن سلمة بن زياد بن ابيه که در آن وقت حاکمِ آن شهر بود داده شد و او نيز حَکَمَ بن ابي العاص ثقفي را مأمور ابلاغ اين خبر به مردم شهر نمود و مردم شهر نيز با شنيدن آن مصيبت،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 133؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 297
2 . استيعاب، ج 1، ص 442؛ اسدالغابه، ج 2، ص 18
3 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 4، ص 18؛ اسدالغابه، ج 2، ص 15
4 . مستدرک حاکم، ج 3، ص 173؛ اسدالغابه، ج 2، ص 11؛ البداية و النهايه، ج 8، ص 44
________________________________________ 79 ________________________________________
عزادار شده و صداها را به گريه و شيون بلند کردند و کوفه هم با رسيدن خبرِ آن ضايعة مؤلمه يکپارچهگريه و شيون شد و شعراي اهل کوفه مانند سليمان بن قته و قيس بن عُمر در مرثية آن حضرت اشعاري سرودند که در کتابهاي تاريخي ثبت شده است.(1)
شهادت حضرت در 28 صفر سال پنجاه هجري، چهل سال زندگي بعد از رسول الله( صلی اللّه علیه و آله وسلم )، در سن 47 سالگي رخ داده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 4، ص 18؛ مروج الذهب، ج 2، ص 303
________________________________________ 80 ________________________________________
گزيدهاي از سخنان امام حسن ( علیه السلام ) در منابع اهل سنت
صبر و بردباري
«جَرَبْنا وَجَرَّبَالمُجَرِّبُونَ فَلَمْ نَرَ شَيْئاً اَنْفَعَ وِجْداناً وَلا اَضَرَّ فِقْداناً مِنَ الصَّبْرِ تُداوايَ بِهِ الاُمُورُ وَلا يُداويَ هُوَ بِغَيْرِهِ (1)؛
ما و همة تجربهگران تجربه کردهاند و وجود چيزي را سودمندتر
و فقدانش را زيان بارتر از صبر و بردباري نديديم که هر
دردي با آن درمان شود، ولي چيزي نيست که فقدان آن را درمان کند».
جود و کرم
معاويه از حضرت امام حسن( علیه السلام ) پرسيد: کرم چيست؟
امام( علیه السلام ) پاسخ دادند:
«هُوَ التَّبَرُّعُ بِالْمَعْرُوفِ قَبْلَ السُّؤالِ وَالرَّأْفَةُبِالسّائِل مَعَالْبَذْلِ (2)؛ بخشش به نيکي پيش از درخواست و مهر و رأفت نسبت به سائل به همراه بذل و بخشش».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 105
2 . المستطرف، العلامةالاشبهي، ج 1، ص 145، ط قاهره
________________________________________ 81 ________________________________________
مکارم اخلاق
جابر بن عبدالله ميگويد: شنيدم که امام حسن( علیه السلام ) فرمود:
«مَکارِمُ الاَخْلاقِ عَشَرةٌ: صِدْقُ اللِّسانِوَصِدْقُ الْبَأْسِ وَاِغطاءُ السّائل وَحُسْنُ الْخُلْقِ وَالْمُکافاةُ بِالصَّنائع وَصِلَةُ الرَّحِمِ وَالتَّدَمُّمُ عَلَي الْجارِ وَمَعْرِفَةُ الْحَقِّ لِلصّاحِبَوَ قِرَي الضَّيْفِ وَرَأْسُهُنَّالْحَياءُ (1)؛ مکارم اخلاق ده چيز است: راستگويي، صداقت در خضوع، بخشش به سائل، خوش خلقي، پاداش دادن به کارها، پيوند با خويشان، حمايت از همسايه، حقشناسي براي صاحب آن، مهمان نوازي و سرسلسلة همة اينها شرم و حياست».
بهترين و بدترين مردم
مردي از آن حضرت پرسيد: بهترين مردم کيست؟ امام( علیه السلام ) فرمودند:
«من اَشْرَکَ النّاس في عَيْشِهِ؛ کسي که مردم را در زندگي خود شريک سازد».
مرد پرسيد: بدترين مردم کيست؟ فرمود:
«مَنْ لا يَعيشُ في عَيْشِهِ اَحَدٌ (2)؛ کسي که در زندگي او ديگري زندگي نکند».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ يعقوبي، ج 2، صص 202 ـ 201
2 . همان، ج 2، ص 202
________________________________________ 82 ________________________________________
عوامل نابودي و هلاکت
امام( علیه السلام ) فرمودند:
«هَلاکُ النّاسِ في ثلاثِ: اَلْکِبْرُ، اَلْحِرْص، اَلْحَسَد؛ اَلْکِبْرُ، بِهِ هَلاکُ الدّين وَبِهِلُعِنَ اِبْليسُ اَلْحِرْصُ، عَدُوُّ النَّفْسِ وَبِهِاُخْرِجَ آدَمُ مِنَالْجَنَّةِ اَلْحَسَدُ، رائِدُ السُّوءِ وَبِهِ قَتَلَ قابيلُ هابيلَ (1)؛ نابودي مردم در سه چيز است: تکبر، حرص و حسد؛
تکبر که نابودي دين در آن است و به علت تکبّر بود که ابليس، ملعون و دور از رحمت حق گرديد.
حرص، که دشمن جان انساني است و به همان خاطر، آدم از بهشت اخراج گرديد.
حسد، که جلودار و راه بَرِ بدي است و به خاطر حسد بود که قابيل هابيل را کشت».
بهترين برادر
من شما را از حال برادري که داشتم آگاه سازم که از بزرگترين مردمان در پيش چشم من بود و مهمترين چيزي که او را در چشم من بزرگ کرده بود، کوچک بودن دنيا در نزد او بود، او کسي بود که از تسلّط و فرمانروايي شکمش بر او دور بود و چيزي را که بدان دسترسي نداشت تناول نميکرد و در چيزي که بدان دست مييافت زيادهروي نمينمود و از تسلط و فرمانروايي شهوت جنسي بر او مبرّا بود و عقل و رأي خود را بدان جهت سبک نميکرد و از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نورالابصار، شبلنجي، ص 110
________________________________________ 83 ________________________________________
تسلّط جاهلان نيز بيرون بود.
پس دست خود را جز با اطمينان به منفعت چيزي به سوي آن دراز نميکرد، خشم نميکرد و از چيزي آزرده نميشد. هر وقت در کنار دانشمندان قرار ميگرفت به شنيدن حريصتر بود تا به سخن گفتن و بيشتر اوقات خاموش بود و چون لب به سخن ميگشود، سخن گويان ديگر را مقهور و شيفتة خود ميکرد.
در دعوا و نزاعي شرکت نميجست و در جدالي وارد نميشد و به دليلي (در دعوا) تلاش نميكرد تا قاضي را ببيند، ميگفت هر چه را ميکرد و ميکرد کاري را که نميگفت، از روي تفضّل و بزرگواري.
از برادران خود غفلت نميورزيد و چيزي را بدون مشارکت آنها به خود اختصاص نميداد.
تا جايي که قابل معذرتخواهي بود کسي را در کارش سرزنش نميکرد و چون دو کار برايش پيش ميآمد که نميدانست حق در کدام طرف هست با آن طرف که به هواي نفس نزديکتر بود مخالفت ميکرد و آن را را ترک مينمود.(1)
ميزان محبت به اهل بيت( علیهم السلام )
امام به مردي که در محبت اهل بيت( علیهم السلام ) غلوّ کرده و زياده از حدّ اظهار محبت به اين خانواده ميکرد فرمود: خدا را دوست بداريد و ما نيز اگر خدا را اطاعت کرديم، دوستمان بداريد و اگر خداي را نافرماني کرديم، مبغوضمان بداريد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ بغداد، ج 12، ص 315؛ البداية و النهايه، ج 8، ص 39
________________________________________ 84 ________________________________________
آن مرد گفت: شما نزديکان رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) و اهل بيت او هستيد!
امام( علیه السلام ) در پاسخ فرمود:
«وَيْحَکُمْ لَوْ کانَِ اللهُ نافِعاً بِقَرابَةٍ مِنْهُ بِغَيْرِ عَمَلٍ نَفَعَ بِذلِکَمَنْهُوَ اَقْربُ اِلَيْه مِنّا اَباهُ وَاُمُّهُ وَاللهِ اِنّي لأخافُ اَنْ يُضاعَفَلِلْعاصِي مِنّا العَذابُ ضِعْفَيْنِ وَاَرْجُو اَنْ يُؤتي المُحْسِنَمِنّا اَجْرَهُ مَرَّتين (1)؛ واي بر شما؛ اگر خداوند بدون عمل براي کسي سود و نفعي داشت براي کسي که از نظر پدر و مادر از ما نزديکتر بود سودمند بود و به خدا سوگند من ترس آن را دارم که عذاب نافرمانِ ما خاندان دو برابر گردد و اميد آن را دارم که به نيکوکار ما نيز دو برابر پاداش دهند».
فوايد رفتن به مساجد
امام حسن( علیه السلام ) فرمود:
«مَنْ اَدام الاِختلافِ الي الْمَسجِدِ اَصابَثَمانِيَ خِصالٍ آيَةً مُحْکَمَةً وَاَخاً مُسْتَفاداً وَعِلْماً مُسْتَطْرفاً وَرَحْمَةً مُنْتَظِرَةً وَکَلِمَةً تَدُلُّ عَليَ هُديً اُوْ تَرْدَعَهُ عَنْ رِديَ وَتَرْکَالذّنوبِ حَياءً اُوْ خَشْيَةً (2)؛ کسي که رفت و آمد به مساجد را ادامه دهد (و زياد به مسجد رود) هشت فايده به او ميرسد، آيتي محکمه (و دليلي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الکواکب الدريه، رواه العلامة المنادي، ج 1، ص 53، ط الازهريه بمصر
2 . عيون الاخبار، ابن قتيبه، ج 3، ص 3
________________________________________ 85 ________________________________________
از قرآن براي رهنمود زندگي که در آن ترديدي نباشد) و برادري سودبخش، علم و دانشي تازه، رحمتي که مورد انتظار باشد، سخن سودمندي که راهنماي هدايتي باشد يا بازدارنده از نابودي و هلاکتي و ترک گناهان از روي شرم و حيا يا به خاطر ترس از خدا».
86 ________________________________________
فصل دوم
امام زين العابدين ( علیه السلام )
________________________________________ 88 ________________________________________
طلوع سخن
يکي از ائمة اثني عشر که مقبوليت ويژهاي در ميان انديشمندان اهل سنت دارد امام سجاد( علیه السلام ) است برخي از صاحب نظران اهل سنت نيز آثار مستقلي دربارة وي نگاشتهاند از جمله «اخبار علي بن الحسين»، نوشتة حافظ ابوبکر جعابي بغدادي، «زين العابدين»، نوشتة احمد فهمي از نويسندگان معاصر مصري، «زين العابدين»، نوشتة دکتر عبدالحليم محمود، شيخ و مفتي جامع الازهر مصر، «زين العابدين علي بن الحسين( علیه السلام )»، نوشتة عبدالعزيز سيد الاهل.
علماي بزرگ اهل سنت دربارة حضرت، سخناني حاکي از عمق ارادت و مودّت دارند به طوري که زُهري از فقها و محدثان بزرگ ميگويد: هيچ شخصيت قرشي را برتر از علي بن حسين نديدم.(1)
ابومحمد سعيد بن مسيب از فقهاي هفت گانة مدينه ميگويد: پرهيزكارتر از علي بن حسين نديدم.(2)
حماد بن زيد هم ميگويد: علي بن حسين برترين هاشمي بود که من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . حياة الحيوان، ج 1، ص 127
2 . تهذيب التهذيب، ج 7، ص 269
________________________________________ 89 ________________________________________
او را درک کردم.(1)
مالک بن انس رييس فرقة مالکي ميگويد: علي بن حسين در ميان اهل بيت رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) بينظير بود.(2)
از اين سخنان تحسين برانگيز فراوان است تنها به يک نمونة ديگر از محمد بن سعد کاتب الواقدي نويسندة کتاب «الطبقات الکبير» بسنده ميکنيم که مينويسد: علي بن حسين زين العابدين، عالم و موثق و امين و از رسول خدا حديث بسيار روايت کرده است و در ميان اهل بيت نظير نداشت، موثق، مطمئن و کثير الحديث و بلند مرتبه بود.(3)
استاد عباس محمود العقاد جملة زيبايي دربارة حضرت دارد و آن اينکه:
اين جوان بعد از جريان کربلا زندگي کرد تا اين که بر قلبها مالک شد کما اين که هشام بن عبدالملک بر بدنهاي مردم تسلّط داشت.
آنچه در نوشتار پيش رو ميآيد مختصري است از ابعاد شخصيتي امام سجاد( علیه السلام ) از نظر تبارشناسي، شخصيتشناسي، فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي و فرهنگي که از منظر بزرگان اهل سنت فراهم آمده است كه اين فقط گوشهاي از شخصيت علمي و معنوي حضرت سجاد( علیه السلام ) را بيان نموده است.
اميد آنکه در دنيا و آخرت مشمول عنايات و الطاف کريمانة خاندان وحي و نبوت قرار گيريم. ان شاء الله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . منهاج السنة النبويه، ج 2، ص 123
2 . تهذيب التهذيب، ج 7، ص 269
3 . حياة الحيوان، ج 1، ص 127؛ منهاج السنه، ج 2، ص 123
________________________________________ 90 ________________________________________
تبارشناسي حضرت سجاد( علیه السلام )
بنا به گفتة تاريخنگاران، تولد امام علي بنالحسين( علیه السلام ) روز پنجشنبه پنجم شعبان1 سال 38 ه. ق در شهر مدينه بوده است.(2) مادرش را کنيزي آزاد شده ميدانند و دربارة نژادش اختلاف دارند، عدهاي وي را سلامه يا سلافه يا غزاله دختر يزدگرد ساساني ناميدهاند.(3)
برخي ديگر از وي به نام شهربانو يا شاه زنان نام بردهاند.(4)
کنيههاي آن حضرت متعددند، همچون: ابومحمد، ابوالحسن، ابوالحسين، ابوعبدالله.(5) و از القاب ايشان چنين ياد شده است: سيدالعابدين6، زين العابدين7، سجاد8، ذوالثفنات (داراي پيشاني پينه بسته)، منارالقانتين (مشعل شب زندهداران)، امين و زکي.
از نظر شمايل ظاهري و پوشش، همواره با حنا و گياهي به نام كَتَم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . فصول المهمّه، ص 198
2 . سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 356
3 . همان، ص 368
4 . تذکرة الخواص، ص 291
5 . سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 386
6 . تاريخ دمشق، ج 41، ص 370
7 . تهذيب الکمال، ج 20، ص 390
8 . مروج الذهب، ج 3، ص 160
________________________________________ 91 ________________________________________
خضاب ميفرمود، جامهاي زردرنگ داشت که روزهاي جمعه ميپوشيد و نيز دو جامه از جنس خز داشت که يکي کوتاه و ديگري جبهاي از همان جنس بود که بر روي لباسهايش ميپوشيد. وقتي عمامه ميگذاشت، قسمتي از آن را در پشت سرش ميانداخت (و تحت الحنک ميکرد).(1)
همسر آن حضرت ام عبدالله فرزند امام حسن( علیه السلام ) دختر عموي آن حضرت است2 که مادر امام محمد باقر( علیه السلام ) ميباشد. از اين رو، امامان پس از آن حضرت نسبشان از طرف پدر به امام حسين( علیه السلام ) و از طرف مادر به امام حسن مجتبي( علیه السلام ) ميرسد.
تاريخنگاران در تعداد فرزندان آن حضرت اختلاف دارند ولي ابن سعد در طبقات خود، آنان را هفده تن ميداند که از آن ميان ده تن پسر و هفت تن دخترند.
پسران: محمد (الباقر)، حسن، حسين، عبدالله، زيد، عمر، علي، حسين اصغر، سليمان و قاسم.
دختران: خديجه، کلثوم، حسن (ام الحسن)، مليکه، عُلّيه (ام علي)، ام الحسين و فاطمه.
سلام رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) توسط جابر به محمد الباقر( علیه السلام ) از فرزندان امام سجاد( علیه السلام ) مشهور است.
پيامبر اکرم( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) به جابر بن عبدالله انصاري فرمود: براي حسين بن علي( علیه السلام ) پسري به دنيا ميآيد، هرگاه او را ديدي سلام مرا به او برسان و بدان که بعد از ديدن او عمر کوتاهي خواهي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الطبقات الکبري، ج 5، ص 112
2 . سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 390
________________________________________ 92 ________________________________________
داشت. پس از اين ديدار، جابر بيش از ده روز عمر نکرد.(1)
از همين راوي آمده است که جابر گفت: پيامبر( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) به من فرمود: اي جابر! آگاه باش که مهدي از فرزندان اوست.(2)
نامگذاري
سفيان بن عيينه ميگويد، ابن زبير گفته است که: ما نزد جابر بوديم که علي بن الحسين( علیه السلام ) بر او وارد شد. جابر به او عرض کرد: من نزد رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) بودم که حسين( علیه السلام ) بر او وارد شد. حضرت او را در بغل گرفته، بوسيد و در کنار خود نشاند، آن گاه فرمود:
«يُولَدُ لإبنِ هذا ابنٌ يُقالُ لَهُ: عَلي بن الحُسَين اِذا کانَ يَومُ القيامَةِ نادي مُنادٍ مِن بَطنانِ العَرشِ لِيَقُم سَيِّد العابِدين، فَيَقُومُ هُوَ (3)؛ براي اين فرزندم، فرزندي متولد خواهد شد که به او علي بن الحسين گفته ميشود. هنگامي که روز قيامت فرا رسد، منادي از جلو عرش ندا ميدهد: آقاي عبادتکنندگان برخيزد، آنگاه او بر ميخيزد».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ دمشق، ج 54، ص 276
2 . همان
3 . همان، ج 36، ص 142
________________________________________ 94 ________________________________________
شخصيتشناسي امام زين العابدين( علیه السلام )
علي بن الحسين( علیه السلام ) همچون پدر و اجداد بزرگوارش، شخصيتي والا داشت و همچون آنان انساني کامل بود. ابعاد شخصيتي ايشان از مناظر گوناگون قابل بررسي است.
1. دانش
زهري يکي از فقها و محدّثان بزرگ تابعي در مدينه كه ده تن از صحابه را درک کرده بود و علوم فقهاي هفتگانة اهل سنت را در ذهن و خاطر داشت و اهل سنت بيش از حدّ او را ستودهاند.(1)
او که شيفتة عظمت علمي و تقواي امام سجاد( علیه السلام ) بود، دربارة آن حضرت گفته است:
«ما رَأَيتُ أحداً أفقَهُ منْ زَينِ العابِدين (2)؛ کسي را داناتر از زين العابدين نديدم».
او در سخني ديگر ميگويد:
«کان اَکْثَرُ مُجالَسَتي مَعَ عَليّ بنِ الحُسَين وَما رَأَيْتُ اَحَداً
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نک: شذرات الذهب، ج 1، ص 162؛ الوافيبالوفيات، ج 5، ص 24
2 . شذرات الذهب، ج 1، ص 105
________________________________________ 95 ________________________________________
کانَ أَْفْقَهُ مِنْه (1)؛ بيشترين همنشيني من با علي بن حسين بود، ولي هيچ کس را فقيهتر از وي نديدم».
مالک بن انس دربارة حضرت ميگويد:
«لَم يَکُن في أهلِ بيَتِ رَسُولِ الله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) مِثل عَلي ابن الحُسَين (2)؛ علي بن حسين در ميان اهل بيت رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) بينظير بود».
تجلي علوم رباني حضرت را ميتوان در ميان محتواي گرانسنگ صحيفة سجاديه يافت.
صحيفة سجاديه، ميراث گرانقدر چهارمين پيشواي معصوم شيعيان، حضرت امام علي بن الحسين( علیه السلام ) است.
اين کتاب شريف، گنجينهاي گرانبها و سرمايهاي پربار و تحفهاي الهي است. در دوران امام چهارم زمامداران جور آشکارا به احکام اسلام دهنکجي ميکردند و جامعه را چنان به فساد آلوده کرده بودند که قيام و اصلاح ناممکن شده بود، از اين رو امام سجاد( علیه السلام ) براي انجام رسالت خود که هدايت و تربيت انسانهاست با توسل به شيوة دعا و نيايش، از مکتب تشيع علوي پاسداري کرد.
اين کتاب مشتمل بر 54 دعاست و افزون بر دعا و نيايش، درياي بيکراني از علوم و معارف اسلامي در زمينههاي مختلف عقيدتي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي و تربيتي است. در ارج و مکانت آن اين بس که آن را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 378؛ تهذيب التهذيب، ج 5، ص 67
2 . تهذيب التهذيب، ج 7، ص 269
________________________________________ 96 ________________________________________
«اخت القرآن» يا «زبور آل محمد» خواندهاند.
در اهميت و ارزش دعاهاي صحيفة سجاديه همين بس که علاوه بر شيعيان، اهل سنت نيز اين ادعيه را در کتابهاي خود آوردهاند.(1) و اين حاکي از آن است که از اين دعاها به عنوان راهي به سوي خدا و رابطي ميان خلق و خالق بهرهها برده شده است.
ابعاد مختلف صحيفة سجاديه
صحيفة سجاديه به منزلة يک دائرة المعارف علوم بشري است، آن چه که براي سعادت انسان لازم است در آن يافت ميشود که اصول اعتقادات، احکام و فروعات دين، معارف توحيدي و عرفاني، اخلاقيات و مسائل اجتماعي و سياسي از آن جملهاند.
الف: اصول اعتقادي
امام سجاد( علیه السلام ) به منظور مقابله با افکار انحرافي عصر خويش به تبيين انديشة اصيل اسلامي پرداخت. امام( علیه السلام ) در قالب دعا، ذات مطلق الهي را از هرگونه تشبّه به مخلوقات مبرّا دانسته و از هر نوع عيب و نقصي مبرّا ميدارد. حضرت در مناجات دوازدهم ميفرمايد:
«و عقلها از درک کنه جمالت عاجزند و ديدهها از نزديکي به انوار جمالت خسته و نابينا هستند و براي خلق به سوي معرفت تو راهي نيست، به جز ناتواني از معرفتت».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 6، ص 178
________________________________________ 97 ________________________________________
امام در دعاي سي و پنجم از دريچهاي ديگر ميفرمايد:
«اِنَّکَ الواحِدُ الاَحَدُ الصَّمَدُ الَّذي لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَد وَلَمْ يَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ (1)؛ حقا که تويي يگانة يکتاي بينياز، کسي که نه زاده است و نه زاده شده و هيچ کس مانند و همتاي او نبوده است».
در ارتباط با اعتقاد به نبوت و امامت ميفرمايد:
«خدايا مرا از يکتاپرستان و مؤمنان و از تصديقکنندگان به پيامبرت و پيشواياني که فرمان بري از ايشان را واجب کردهاي، قرار بده از کساني که آن توحيد و ايمان و تصديق به وسيلة ايشان و به دست آنان واقع ميگردد.» (2)
حضرت دربارة معاد و وجود عالمي ديگر، که در آن، افراد با ايمان و نيکوکار به جزاي اعمال خويش نايل ميآيند و کافران و ستمکاران به کيفر اعمال خويش ميرسند. در دعاي چهاردهم ميفرمايد:
«خدايا! اگر نيکي من نزد تو در تأخيرِ گرفتنِ حق من و به کيفر نرساندنِ ستم کنندة بر من تا روز رستاخيز است، پس بر محمد و آل او درود فرست و مرا به نيّت درست و صبر پايدار تأييد فرم».
ب: احکام و فروع دين
امام سجاد( علیه السلام ) در دعاهاي خويش مردم را به سوي خداوند و اجراي قوانين و احکام دين دعوت ميفرمايد. در مورد نماز در دعاي چهل و چهارم فرموده:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الصحيفة السجادية الجامعه، تحقيق محمدباقر موحّد ابطحي، ص417
2 . دعاي چهل و هشتم
________________________________________ 98 ________________________________________
«بارالها بر محمد و آل محمد رحمت فرست و ما را در اين ماه (ماه رمضان) بر اوقات نمازهاي پنجگانه و حدود آن که تعيين کردهاي و واجبات آن را مقرر فرمودهاي و وظايف و شروط آن را مشخص ساختهاي و اوقات آن را معين نمودهاي، موفق بدار».
ايشان در مورد فريضة روزه در همان دعا ميفرمايد:
«و سپاس خدايي را که يکي از راههاي احسان را ماه خود، ماه رمضان، ماه روزه و ماه اسلام و ... قرار داد. پس برتري آن را بر ساير ماهها به خاطر احترامهاي فراوان و فضايل نماياني که برايش قرار داد، آشکار ساخت. از اين رو، در اين ماه براي بزرگداشت، چيزهايي را که در ماههاي ديگر حلال کرده است، حرام ساخت و براي گرامي داشتن آن، خوردنيها و نوشيدنيها را در آن منع فرمود و براي آن، وقت آشکاري قرارداد که خداي بزرگ و ارجمند هرگز اجازه نميدهد از آن وقت پيش انداخته شود و هرگز نميپذيرد از آنوقت به تأخير افتد.»
حضرت زکات را جزء حقوقي ميداند که خداوند براي اموال ثروتمندان قرار داده از اين رو در دعاي چهل و چهارم ميفرمايد:
«ما را در اين ماه موفق بدار تا اموالمان را از مظالم و حقوق ديگران خالص و پيراسته کنيم و با بيرون کردن زکاتها (زکات شتر، گاو، گوسفند و ...) آن را پاک سازيم.»
حضرت دربارة حج و زيارت قبر رسول الله( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) در دعاي بيست و سوم، تعليم ميفرمايد که:
«خداوندا! بر من منت گذار برپايي حج و عمره و زيارت قبر پيامبرت( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) را که درود و رحمت و برکات تو بر او و
________________________________________ 99 ________________________________________
بر خاندانش باد و همچنين توفيق زيارت قبور آل پيغمبر( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) را که همواره بر ايشان سلام باد، مادامي که مرا زنده باقي داري در اين سال و هر سال...»
دعاي حضرت دربارة مسأله جهاد و مرزداران نيز مشهور است که در دعاي بيست و هفتم به آن اشاره شده، فرازي از اين دعاي پرمغز عبارت است از:
«خداوندا! بر محمد و خاندانش رحمت فرست و مرزهاي مسلمانان را به عزّت خود استوار گردان، مرزبانان را به نيروي خود تقويت فرما، عطاياي ايشان را از فضل خود زياد کن.
بارالها! بر محمد و خاندانش درود فرست و عدّة ايشان را افزون فرما، اسلحههايشان را تيز و برّا نما، حوزهشان را حراست نما، نقاط حسّاس جبههشان را محکم کن... آذوقهشان را برسان، مشکلاتشان را برطرف نما و با ياري خود تقويتشان فرما، به وسيلة صبر و پايداري مددشان کن و راه چاره را به آنان بياموز. پروردگارا!بدين وسيله، دشمنانشان را درهم شکن، چنگ و پنجة دشمن را از ايشان کوتاه کن. ميان دشمن و اسلحهاش جدايي بيفکن، استواري و استحکام را از دل دشمن بردار و روحيهشان را ضعيف گردان، ميان آنان و زاد و توشهشان فاصله بينداز، آنان را در راههايشان سرگردان نما... شمارشان را کم کن، دلهايشان را از رعب و وحشت پر ساز و...»
يکي از احکامي که در عصر امام( علیه السلام ) ناشناخته بود فريضة امر به معروف و نهي از منکر بود که حضرت در احياي اين فريضه ميفرمايد:
«و ما را در اين روز و اين شب و همة روزهايمان براي انجام
________________________________________ 100 ________________________________________
(کارهاي) نيک و ترک (کارهاي) بد و به پا داشتن امر به معروف و نهي از منکر موفق بدار».(1)
پرداختن به همة ابعاد صحيفه در اين وجيزه ميسور نيست، اما به عنوان آخرين نکته بايد گفت که تولي و تبري، بسيار مورد توجه حضرت بوده چنانکه فرمودهاند:
«مرا در حالي که دوستدار دوستانت و دشمنِ دشمنانت هستم، بميران».(2)
2. عبادت و بندگي
احمد بن حجر هيثمي صاحب کتاب «الصواعق المحرقه في الردّ علي أهل البِدَع و الزندقه» ميگويد: زين العابدين جانشين پدرش در علم و زهد و عبادت بود و چون براي نماز وضو ميگرفت، رنگش زرد ميشد در اين باره از او سؤال شد فرمود: هيچ ميدانيد در مقابل چه کسي ميايستم.(3)
و گفتهاند: در شبانهروز هزار رکعت نماز ميخواند و گاهي از ترس خدا از هوش ميرفت.(4)
محمد بن عبدربه اندلسي مالکي، به حالات معنوي امام به هنگام نماز اشاره کرده مينويسد: چون علي ابن الحسين( علیه السلام ) به نماز ميايستاد لرزش شديدي او را فرا ميگرفت، علت آناز او سؤال شد فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . دعاي ششم
2 . دعاي بيست و پنجم
3 . صواعق المحرقه، ص 119
4 . صفوة الصفوة، ج 2، ص 52
________________________________________ 101 ________________________________________
واي بر شما مگر نميدانيد در برابر چه کسي ايستادهام؟ و با چه کسي قصد مناجات و راز و نياز دارم.(1)
و سخن سفيان بن عيينه در ارتباط با خلوص و بندگي حضرت شنيدني است، وي ميگويد: علي بن حسين به قصد حج راهي مکه شد، هنگامي که احرام بست و بر مرکب خود قرار گرفت، رنگش زرد شد و لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست لبيک بگويد، به او گفته شد: چرا لبيک نميگويي؟ فرمود: از آن ميترسم که من لبيک بگويم و در جواب من گفته شود لا لبيک.(2)
آن حضرت به خاطر اين روحية مثال زدني به القابي همچون زين العابدين، سجاد، ذوالثفنات و سيدالعابدين مشهور شد. سبط ابن جوزي مينويسد:
او پدر امامان و کنيهاش ابوالحسن و ملقب به زينالعابدين است که رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) وي را سيدالعابدين ناميد او ملقب به سجاد، زکي، امين و ذوالثفنات بود.(3)
اساساً امام در نزد بزرگان اهل سنت جايگاه ويژهاي دارد و هر يک با بياني به مدح وي پرداختهاند، مالک ابن انس، پيشواي مذهب مالکي ميگويد:
به من خبر رسيده است که او (علي بن حسين) تا به هنگام مرگ، در هر شبانهروز هزار رکعت نماز ميخواند و به جهت همين عبادتها او را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . عقد الفريد، ج 3، ص 169
2 . کفاية الطالب، ص 450
3 . تذکرة الخواص، ص 291
________________________________________ 102 ________________________________________
زينالعابدين ميخواندند.(1)
ابن طلحة شافعي نيز با کلامي ديگر به تحسين حضرت پرداخته و گفته است:
اين است زين العابدين پيشواي زاهدان و سيد متقيان و امام مؤمنان. اخلاف او گواهي دهند که او از سلالة رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) است و طريق روشنش، مقام تقرب و نزديکياش به خدا را ثابت ميکند و پينههاي پيشانياش، بسياري نماز و شب زندهدارياش را مسجّل ميسازد و روگردانياش از دنيا بيانگر زهد اوست.(2)
همة رفتارهاي حضرت، حاکي از حضوري پيوسته در برابر معبود داشت. امام باقر( علیه السلام ) دربارة پدر ميفرمايد: هيچگاه براي وضو گرفتن از کسي کمک نميگرفت، بلکه همواره پيش از خواب، آب از چاه بيرون ميکشيد و در خمره ميريخت، وقتي براي نماز شب به پا ميخواست، نخست مسواک ميکرد، سپس وضو ميساخت و به نماز ميايستاد هر آنچه از نمازهاي مستحبي در روز از وي فوت شده بود، در شب به جاي ميآورد ولي به من ميفرمود: اي فرزندم! بر
شما لازم نيست همچون من باشيد (و چنين نماز فراوان بخوانيد) بلکه براي کسي که خود را به کار نيکي عادت داده لازم است بر آن مداومت کند. بدين جهت بود که هرگز در سفر و حضر، نماز شب را ترک نميکرد.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 392
2 . مطالب السؤول، ابن طلحه شافعي، ج 2، ص 84
3 . صفوة الصفوة، ابن جوزي، بخش دوم، ج 1، ص 55؛ مجمع الاحباب، محمد بن حسن واسطي، ج 2، ص 187
________________________________________ 103 ________________________________________
اسباط ميگويد: وارد مسجدي در کوفه شدم، ناگاه ديدم جواني در حال سجده با خدا مناجات ميکند و ميگويد: چهرهام خاک آلود (در نهايت تذلل) براي خالقم سجده ميکنم و سزاوار اوست. جلوتر رفتم ديدم علي بن الحسين، زين العابدين است، هنگام طلوع فجر، نزد وي رفتم و گفتم: اي فرزند رسول خدا خودت را به سختي مياندازي و حال آنکه خداوند تو را به آنچه خود خواست، فضيلت بخشيده است. وقتي چنين سخني گفتم، گريست، سپس حديثي از رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) فرمود:
همة چشمها در روز قيامت گريان است، مگر چشمي که از خشيت خدا بگريد و چشمي که در راه خدا و در جنگ نابينا شود و چشمي که از محارم الهي چشم بپوشد و چشمي که شب زندهداري کند و آن را به روز رساند.
خداوند به چنين کسي نزد فرشتگان مباهات ميکند و ميفرمايد: بنگريد به بندهام که روح او نزد من و بدن او در طاعت من است. بدنش را از رختخواب دور کرد، به جهت خوف و طمعي که در رحمتم دارد. پس شما اي فرشتگان، گواهي دهيد که او را بخشيدم.(1)
مناجاتهاي دلنشين آن حضرت زبانزد راهيان کوي دوست است. طاووس بن کيسان يماني از زاهدان و عابدان معروف، ميگويد: شبي در حجر اسماعيل بودم که ديدم علي بن الحسين( علیه السلام ) به آنجا آمد. با خود گفتم او مردي صالح از اهل بيت نبوت است. بايد به راز و نيازهاي وي گوش فرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . التدوين في اخبار قزوين، عبدالکريم رافعي قزويني، ج 2، ص 110
________________________________________ 104 ________________________________________
دهم تا ببينم چگونه نيايش ميکند. سپس ديدم که تا صبح به نماز ايستاد و سرانجام به سجده رفت. در سجدهاش شنيدم که ميگفت: پروردگارا! بندة ناچيزت به درگاه توست؛ نيازمند و درماندهات به درگاه توست. پروردگارا! گدايت به درگاه توست. پروردگارا! فقيرت به درگاه توست و از تو درخواست دارد.
(راوي ميگويد) در هيچ اندوهي اين دعا را نخواندم، مگر آنکه برطرف گرديد و گشايش حاصل شد.(1)
حسن بصري اهل بصره و از مشاهير تابعين که فيض ملاقات اکثر اصحاب رسول خدا ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) را دريافته بود. وي نزد عامّه به زهد و تقوا معروف است و صوفيان نيز او را پروردة نبوت و خو گرفتة فتوّت و کعبة علم و عمل و خلاصة حلم و ورع ميدانند.(2)
زهد و تقوا و شکوه و عظمت امام سجاد( علیه السلام ) چنان چشم او را خيره کرده بود که بياختيار به پاي او بوسه ميزد.
در خانة کعبه امام سجاد( علیه السلام ) را ديد که به صورت ناشناس، اشعار زير را با سوز و گداز ميخواند و به شدت ناله ميکند. مضمون اشعار عبارتند از:
ـ اي آن که در هر نيازي دست اميد به سوي تو دراز ميشود، بينوايي خود را به تو باز ميگويم، مرا مورد عفو و بخشش خود قرار ده.
ـ اي اميد من که اندوه و سختي را از من دور ميکني، همة گناهان مرا ببخش و حاجت مرا برآور.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 393؛ تهذيب التهذيب، ج 20، ص 391
2 . تذکرة الاولياء، عطار، ج 1، ص 34
________________________________________ 105 ________________________________________
ـ در هر حاجتي به تو روي ميآورم، تو دستگير نيازمندان و هدف و مقصود مني.
ـ با کارهاي زشت خود به تو روي آوردم، هيچ مخلوقي در جهان به اندازة من گناهکار نيست.
ـ توشة راه من ناچيز است و مرا به مقصد نميرساند، آيا بر کمي توشه بگريم يا بر دوري راهم؟!
ـ آيا تو مرا با ستمگران در يک جا جمع ميکني؟ پس طواف من به دور خانة تو و زيارت من چه ميشود؟!
ـ اي نقطة پايان آرزوهاي من؛ آيا مرا به آتش خود ميسوزاني، پس اميد من به تو و ترس من از تو چه ميشود؟!
ـ اي سرور من، از قبول توبهام بر من منت بگذار، که تو پروردگار و عالِم به گفتار مني.
حسن بصري ميگويد: نزديک شدم و با شناختن امام( علیه السلام ) پايش را بوسيدم و گفتم: اي فرزند نبوت، اين مناجات و گريه از بهر چيست؟ با اين که تو داخل اهل بيتي هستي که خداوند دربارة آنها فرموده است:
{يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً}.
فرمود: اي فرزند ابوالحسن اين سخنان را کنار بگذار، بهشت براي هر کس که خدا را اطاعت کند، آفريده شده است گرچه بندة حبشي باشد و جهنم براي هر کس که خدا را نافرماني کند خلق شده هر چند آزاد مردي قرشي باشد.
________________________________________ 106 ________________________________________
مشابه هميـن ماجرا را در کلام اصمـعي ميتوان يافت ـ به جهت آموزههاي بلند آن، به طور خلاصه ذكر ميشود ـ ميگويد: شبي در حال طواف دور خانة خدا جواني را ديدم که پردة کعبه را گرفته، ميگفت: اي آن که در دل شب دعوت بيچاره را اجابت ميکند، اي برطرف کنندة پريشاني و مصيبت و گرفتاري، نمايندگان تو در اطراف خانة تو خوابيدند و بيدار شدند ولي تو اي زندة پاينده، هرگز نميخوابي، خدايا من تو را با غمهاي جانکاه و در نهايت پريشاني و نگراني ميخوانم، به حرمت بيت و حرم به اشک چشمم رحم کن، اگر شخص سفيه و گستاخ به احسان تو اميدوار نباشد پس چه کسي بر گناهکاران احسان خواهد کرد؟ سپس به شدت گريه سرداده و اين اشعار را زمزمه کرد:
ـ اي آن که در هر نيازي مقصود تو هستي، از بينوايي خود به تو شکوه ميکنم، به شکايت من رحم کن.
ـ اي اميد من، تو اندوه مرا برطرف ميکني، همة گناهان مرا ببخش و حاجتم را روا کن.
ـ با اعمال زشت و پليد، به تو روي آوردم و در جهان هيچ بندهاي به اندازة من گناهکار نيست.
ـ اي آخرين آرزوي من، آيا مرا به آتش ميسوزاني، پس اميد من و سپس ترس من چه ميشود؟
ـ سپس آن جوان از هوش رفت و بر زمين افتاد. به او نزديک شدم، ناگهان ديدم او زين العابدين علي بن حسين بن علي بن ابيطالب( علیهم السلام ) است، (خداوند از همة آنها راضي باشد). سرش را بلند کردم و به دامنم گذاشتم و بياختيار گريستم يک قطره از اشک چشمم به صورت او
________________________________________ 107 ________________________________________
چکيد، چشمانش را باز کرد و فرمود: اين کيست که بر ما اشک ميريزد؟
عرض کردم بندة حقير شما اصمعي هستم. مولاي من، اين گريه و ناله از براي چيست؟ تو از اهل بيت نبوت و معدن رسالت هستي، آيا خداوند در قرآن نفرموده است: خداوند ميخواهد هر نوع رجس و آلايش را از شما خانوادة نبوت بزدايد و شما را از هر عيب پاک و منزه گرداند؟
فرمود: افسوس! افسوس! اي اصمعي، خداوند بهشت را براي کسي آفريده که از او اطاعت کند ولو اين که غلام سياه حبشي باشد و جهنم را براي کسي خلق کرده که از او نافرماني کند ولو اين که آزادة قرشي باشد. مگر خداوند نفرموده: پس آنگاه که صور قيامت دميده شود، ديگر نسب و خويشي در ميانشان نماند و کسي از کس ديگر سراغي نميگيرد. پس در آن روز آنان که اعمالشان وزين است، رستگار هستند و آنان که اعمالشان سبک باشد، نفس خود را در زيان افکنده و در دوزخ مخلّد خواهند بود.(1)
3. شايستگي سياسي و مقبوليت مردمي
براي پي بردن به مقام و شايستگي حضرت در امور سياسي، شنيدن سخن صاحب نظر برجستة حديثي، رجالي و مورخ معروف اهل سنت قابل تأمل است. شمس الدين محمد ذهبي دربارة امام سجاد( علیه السلام ) ميگويد:
جلالت شگفتانگيزي داشت و به خدا سوگند چنين جلالتي سزاوار او بود همچنين به جهت برتري نسب و بزرگي مقام والايش و علم و عبادت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . المستطرف، ج 1، ص 129
________________________________________ 108 ________________________________________
گرايياش و برخورداري از عقل کامل، به امامت و خلافت مسلمانان سزاوار بود.(1)
جاحظ که از أدبا و فضلاي نامي عرب به شمار ميرود و در فصاحت و بلاغت پرآوازه است و در عثماني بودن هم شهره است دربارة محبوبيت امام سجاد( علیه السلام ) ميگويد:
«لَم أرَ الخارجي في أمرِهِ إلاّ کَالشيعي وَلا العامي اِلاّ کَالخاصي (2)؛ دربارة علي بن الحسين( علیه السلام )، خوارج مانند شيعيان و عوام مانند خواص داوري ميکنند».
ابن خلکان هم در مورد مقام و جايگاه امام( علیه السلام ) در نزد مردم، قصيدة فرزدق و عصبانيت هشام مينويسد: به فرزدق يک جوانمردي و مکرمتي نسبت داده شده که اميد است در اثر آن به بهشت برود و آن اين که هشام بن عبدالملک در زمان پدرش براي انجام مناسک حج به مکه آمد، طواف کرد و کوشيد خود را به حجرالأسود برساند و آن را استلام کند اما کثرت ازدحام جمعيت مانع شد.
آنگاه در مسجدالحرام منبري براي او نصب کردند، بر بالاي منبر قرار گرفت و به حُجّاج نگاه ميکرد در حالي كه جمعي از اعيان شام دور او را گرفته بودند.
در اين هنگام حضرت زين العابدين علي ابن الحسين بن علي بن ابي طالب( علیهم السلام ) نمايان شد، صورتش چندان نيکو بود که در ميان مردم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 398
2 . العلم الشامخ، ص 10
________________________________________ 109 ________________________________________
زيباتر از او ديده نميشد و رايحة عطرآگين او فضا را پر کرده بود، عطري از همه پاکيزهتر. پس شروع به طواف کرد، چون به حجرالاسود رسيد، مردم به ملاحظة هيبت و جلالت آن حضرت راه باز کردند تا حضرت به راحتي استلام حجر فرمود: هشام از ديدن اين منظره به غضب آمد و مردي از اهل شام چون اين عظمت و جلالت را ديد از هشام پرسيد: اين شخص کيست؟
هشام از جاه و جلال و هيبت او انديشيد و براي اين که اهل شام آنحضرت را نشناسند، گفت: نميشناسم.
فرزدق که آنجا حاضر بود، گفت: من او را ميشناسم. آن مرد شامي گفت: اي ابوفراس او را معرفي کن و وي او را با سرودن قصيدهاي معرفي کرد.
مولا عبدالرحمان جامي که در قرن نهم ميزيسته قصيدة فرزدق را به فارسي ترجمه و به نظم درآورده است:
پور عبدالملک به نام هشام
در حرم بود با اهالي شام
ميزد اندر طواف کعبه، قدم
ليکن از ازدحام اهل حرم
اسـتلام حجـر ندادش دست
بهر نظاره، گوشهاي بنشست
ناگهان نخبـة نبـي و ولـي
زين عباد بن حسين بن علي
در کسـاء بـها و حـلّة نـور
بر حريم حرم فکند عبور
هر طرفميگذشتبهر طواف
در صف خلق ميفتاد شکاف
زد قدم بهر استلام حجر
گشتخاليزخلق، راه و گذر
شامي اي کرد از هشام سؤال
کيست اين با چنينجمال وجلال
________________________________________ 110 ________________________________________
از جهالت در آنتعلّل کرد
وز شناسايياش، تجاهل کرد
گفت: نشناسمش،ندانم کيست
مدني يا يماني يا مکّي است
بـو فـراس آن سـخنـور نـادر
بود در جمع شاميان حاضر
گفت: من ميشناسمش نيکو
زو چه پرسي؟ به سوي منکنرو
آن کس است اينکه مکه و بطحا
زمزم و بوقبيس و خيف و منا
حرم وحلّ و بيت و رکن و حطيم
ناودان و مقام ابراهيم
مروه، مسعي، صفا، حجر عرفات
طيبه، کوفه، کربلا و فرات
هر يک آمد به قدر او، عارف
بـر عـلوّ مـقـام او واقـف
قرة العين سيدالشهداست
غنچة شـاخ دوحـة زهـراست
مـيـوة بـاغ احـمـد مـختـار
لالـة راغ حـيـدر کــرار
چون کند جاي در ميان قريش
رود از فخر تر زبان قريش
که بدين سرور ستوده شيم
به نهايت رسيد فضل و کرم
ذروة عزّتيست منزل او
حامل دولت است محمل او
از چنين عزّ و دولت ظاهر
هم عرب هم عجم بود قاصر
جد او را به مسند تمکين
خاتم الأنبياست نقش نگين
لايح از روي او فروغ هدي
فايح از خوي او شميم وفا
طلعتش آفتاب روزافروز
روشنايي فزاي و ظلمت سوز
جدّ او مصدر هدايت حق
از چنان مصدري شده مشتق
________________________________________ 111 ________________________________________
ز حيا نايدش پسنديده
که گشايد به روي کس ديده
خلق ازو نيز ديده خوابانند
کز مهابت نگاه نتوانند
نيست بيسبقت تبسّم او
خلق را طاقت تکلم او
در عرب در عجم بود مشهور
کو مدانش مغفّلي مغرور
همه عالم گرفت پرتو خور
گر ضريري نديد از آن چه ضرر
شد بلند آفتاب بر افلاک
بوم اگر زان نيافت بهره چه باک
بر نکو سيرتان و بدکاران
دست او ابر موهبت باران
فيض آن ابر بر همه عالم
گر بريزد نمي نگردد کم
هست از آن معشر بلند آيين
که گذشتند ز اوج علّيين
حبّ ايشان دليل صدق و وفاق
بغض ايشان نشان کفر و نفاق
قربشان پاية علوّ و جلال
بُعدشان ماية عتوّ و ضلال
گر شمارند اهل تقويَ را
طالبان رضاي مولي را
اندر آن قوم مقتدا باشند
و اندر آن خيل پيشوا باشند
گر بپرسد ز آسمان بالفرض
سائلي من خيار اهل الأرض؟
به زبان کواکب و انجم
هـيچ لـفظي نيايد الاّ هُم
هم غيوث الندي اذا وهبوا
هم ليوث الشري اذا نهبوا
ذکرشان سابق است در افواه
بر همه خلق بعد ذکر «الله»
سر هر نامه را رواج فزاي
نام آنهاست بعد نام خداي
- بازدید: 2785 مرتبه